امروز روز دوم شهریور است. احساس سرماخوردگی خفیفی دارم و احساس ضعفی از دیروز بدنم را در بر گرفته است. امروز کلاس آنلاینی دارم اما به دلیل عدم داشتن توانایی لازم برای برنامه ریزی یک کلاس هم برای همان تایم هماهنگ کرده ام که این باعث میشود کلاس آنلاین امروز را از دست بدهم.
هر چند کلاس ضبط میشود و چند روز بعد در سایت قرار میگیرد، اما میدانید که تنبلی در این مواقع همیشه برنده است و خیلی کم پیش می آید آدم به دنبال جلسات ضبط شده از یک کلاس برود.
این کلاسی که ثبت نام کرده ام، کلاس فن بیان و سخنرانی هست. خیلی دوست دارم بتوانم سخنور خوبی باشم. اما چند روز پیش مطلبی در جایی خواندم که نظرم را نسبت به چنین کلاسهایی عوض کرد. نه اینکه دلسرد شده باشم از روند کلاس، نه خیلی هم انگیزه گرفته ام اما آن جمله باعث شده تا بیشتر روی دانسته هایم متمرکز شوم تا اصول سخنرانی و سخنوری!
عبارت دقیق جمله یادم نیست اما مضمون جمله به این صورت بود:
افراد بیشتر از آنکه روی «چگونه سخنرانی کنم» تمرکز کنند باید روی اینکه «چگونه حرفی برای گفتن داشته باشم» تمرکز داشته باشند.
من این نکته را در یکی از کارگاههای سخنرانی که هفته های قبل برگزار شد تجربه کرده ام.
در این کارگاه هرکس مجبور بود به مدت سه دقیقه سخنرانی کند. در حضور جمع و با وبکم باز!
من هرچقدر فکر کردم نتوانستم موضوعی پیدا کنم که تسلط کافی در آن داشته باشم که بتوانم ۳ دقیقه به طور متوالی راجع به آن حرف بزنم!
و این برای خودم بسیار ناراحتکننده بود. من تابحال کتابهای زیادی مطالعه کرده ام اما متأسفانه نمیتوانم به مدت سه دقیق راجع به هیچ کدام صحبت کنم!
الان که روز دوم شهریور هست به خودم قول میدم از این به بعد تمام تلاشم رو انجام بدم که حرفی برای گفتن داشته باشم. و بعد این گنجینه را با اصول و فنون سخنوری بیامیزم و یک سخنرانی فرضی در مقابل چند صد نفر ارایه کنم. فکر کنم این خیلی لذت بخش باشد و شاید در دنیای واقعی هم به زودی رخ دهد.