شروع ماه جدید و فصلی تازه

امسال پاییز یهویی و بدون اطلاع قبلی فرا رسید. امروز اول مهر هست و خوشبختانه من امروز قرار نبود برم مدرسه. بالاخره بعد از سالها تونستم موفق بشم و شنبه ها رو از زندگی کارمندی اجباری خالی کنم.

صبح کلاس خصوصی تو آموزشگاه داشتم و ساعت نه و نیم که کلاس تموم شد با حال خوب و خوش داشتم برمیگشتم خونه که کارهام رو انجام بدم و ت راه به این فکر میکردم که چه خوب که شنبه ها اینقدر وقت دارم و میتونم به کارهایی که دوستشون دارم و در حیطه توسعه فردی قرار میگیرند رسیدگی کنم. مثل مطالعه و نوشتن و سخنرانی و …

گوشی تو خونه جا مونده بود و وقتی برش داشتم متوجه شدم این شنبه از همون شنبه هاست که همه تصمیم گرفتند کارهایی رو شروع کنند. مثلا دانش آموزی که قبلا درخواست کلاس داده بود امروز پیام داده بود و حضورش در کلاس رو قطعی کرده بود(با واریز هزینه) و یا دوستی درخواست مشاوره برای مطالعه فیزیک داده بود و یا همکاری درخواست فایلهای جزوه را کرده بود و …

به تاثیر شنبه در زندگی هامون فکر کردم. چندتا شنبهز بوده تو کل زندگیمون که دست به اقدام تازه ای زدیم یا تصمیم جدیدی گرفتیم و بعد ولش کردیم.

در کل شنبه ها روز شروع کردن و گرفتن تصمیم های جدید هست که در نهایت از روز دوشنبه به بعد به دنیای فراموش شدگان رهسپار میشوند.

اما این شنبه یک ویژگی دیگر هم دارد و ان مقارن شدنش با اول پاییز و اول مهر و روز شروع مدارس هست.

آدم دلش میخواهد بزرگترین تصمیم های زندگی اش را بگیرد و عاشقانه و با اشتیاق در مورد آنها بنویسد.

اما من در همین شنبه تصمیم میگیرم فروتن باشم. خیلی بیشتر از گذشته و نقص های خودم را قبول کنم و بدانم من قدرت ماورایی و خارق العاده ندارم. همین که با وجود مغز آشفته و وجود بسیار سمی شده دیشب توانستم صبح با جان و روحی سالم چشم از خواب بگشایم و حرکاتی کوچک به تنم بدهم که فکر کنم یوگایی کار کرده ام. و بعدش سراغ دفترم بروم و تمام سیاهی های ذهنم را بر روی کاغذ بریزم یعنی زنده ام و موفق شده ام به روزی دیگر از زندگی سلام دهم.

همین که از دیدن دخترم در لباس مدرسه چشمانم برق زد و برای شروع اولین کلاسم در اولین شنبه و اولین روز فصل با اشتیاق رفتم و در آموزشگاه را باز کردم، و هنگاهی که به خانه رسیدم پرده ها را کنار زدم تا گلهای خانه در نور برقصند و شاد باشند و بعد فرصتی دست داد تا در خلوت و سکوت مطلق خانه پشت میز کارم بنشینم و به نوشتن و مطالعه کردن و یادگیری بپردازم، یعنی من جزو دسته افراد خوشبخت جامعه هستم.

به خاطر همه اینها حس قدردانی در من جوانه میزند و احساس خوشبختی میکنم.

در همین شنبه که اولین روز فصل است و اولین روز نیمه ی دوم سال، دوره دیگری به دوره هایم اضافه شد. دوره ای که مدتها هست به فکر تهیه اش هستم و به محض اینکه امروز هزینه یکی از کلاسها واریز شد زود سهم آموزش و یادگیری  را برداشتم و دوره را خریداری کردم.

اکسل و یادگیری حرفه ای آن چیزی بود که مدتها بود ذهنم را درگیر کرده بود. درست زمانی که نشان توییتر از پرنده به ایکس تغییر کرد در نوشته ی کسی که یادم نمی آید که بود خواندم که «تنها X مهم که میشناسم نشان اکسل است»!

شاید اگر سال قبل این را میخواندم متوجه منظور نویسنده نمیشدم. اما در جریان کلاسهای جمع‌بندی سال گذشته وقتی لیست کلاسها و هزینه ها و آمار آزمونها را در اکسل جمع‌آوری کردم و متوجه شدم چقدر کارها برایم ساده‌تر شدند و در آن موقعیت  اکسل نقش یک منشی و حسابدار حرفه ای را برایم ایفا کرد؛ به ارزش و اهمیت اکسل برای کسب و کار و داشتن یک زندگی برنامه مند آگاه شدم.

دوره را از سایت دوست خوبم مرضیه رمضانی، تهیه کردم و با دیدن سه قسمت اول بسیاری از باگ های دهنی من در مورد کار با اطلاعات و داده ها درست شد و چیزهای خوبی عایدم شد.

حتما که با دیدن ادامه دوره اطلاعات بیشتری کسب خواهم کرد و در این زمینه حرفه ای تر خواهد شد. از این به بعد سر کلاسهای مدرسه بیشتر راجع به اهمین یادگیری اکسل صحبت خواهم کرد و بچه ها را به یادگیری این مهارت مهم ترغیب خواهم کرد.

کاش وقتی دانش آموز بودم معلمی مثل خودم داشتم که من را برای یادگیری مهارتهای مهم راهنمایی و تشویق میکرد. همین حس حسرت باعث میشود بیشتر به فکر دانش آموزانم باشم و بیش از گذشته آنها را به سوی مهارتهایی که مدرسه به آنها یاد نمیدهد تشویق کنم.

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط