اولین روز مدرسه

چرا اینقدر بی حوصله؟

تو مدرسه همش همین سؤال رو از خودم میپرسیدم!

چرا من اینقدر تغییر کردم؟ پرا دیگه اون شور و اشتیاق سالهای قبل رو برای رفتن به مدرسه ندارم؟ و تمام دهنیتم این هست که از این سیستم جدا بشم و کار دیگری شروع کنم.

واقعا فکر نمیکردم روزی از معلمی کردن خسته بشم. به نوعی احساس میکنم این همه وقت برای تدریس و کلاس رفتن باعث میشه من خلاقیت خودم رو از دست بدم و نتونم اون کارهایی که دوست دارم رو انجام بدم. واقعا از اینکه سر کلاس برم احساس پوچی میکنم.

قبلا با دانش آموزان دلگرم میشدم ولی الان حتی اونها هم نمیتونند دلگرم کنند من رو! و هیچ احساس صمیمیتی بین خودم  و دانش آموزانم مثل اون حسی که قبلا داشتم ندارم.

مثل ماشین میرم از اول تا آخر کلاس رو فیزیک درس میدم و سعی میکنم هرچی بلدم رو به بچه ها هم یاد بدم. البته تا اونها تخته رو پاک‌نویس کنند من هم کلاس رو مهمان صدای علیرضا قربانی میکنم.

پ.ن:عکس کارت صد آفرین رو تازه گرفتم.از بین وسایلم پیداش کردم واقعا ما بخاطر این کارت انگیزه پیدا میکردیم و درس میخوندیم حسابی!😕

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط