هر وقت صحبت از مدیریت زمان مطرح باشد احتمالا بحث اوقات فراغت هم پیش کشیده میشود.
اوقات فراغت همونطور که از اسمش پیداست شامل زمانهایی میشود که ما فارغ از وظایف و کارهای جدی که داریم به امور مورد علاقه خود میپردازیم.
خود این امور مورد علاقه میتواند کارهای جدی مثل خواندن کتاب یا یادگیری زبان و یادگیری یک ساز موسیقی باشد و یا میتوانند کارهای کاملا سرگرمکننده مثل دیدن فیلم رفتن به پارک و سینما … باشد
اما خیلی خوب است که ما صرفا کارهایی را در زیر مجموعه کارهای اوقات فراغت خود قرار دهیم که از آنها لذت ببریم و ما را از فضای جدی سایر کارهای جدی که قرار است انجام دهیم دور کند.
یا هر مهارت دیگری را یاد بگیریم آن را در زیر مجموعه اهداف جدی خود قرار دهیم و اجازه بدهیم این اوقات فراغت ما همانطور که از اسمش پیداست فارغ از هر نوع وظیفه ای باشد هرچند که آن وظیفه لذت بخش باشد این نکته را هم فراموش نمنیم که خیلی از کارهای مورد علاقه ما که مثال زدیم مثل یادگیری موسیقی و زبان و حتی یک ورزش جدید در ابتدای راه ممکن است خیلی لذت باخش باشند اما در ادامه راه هرکدام از اینها به قدری هیجان و لذت بخش باشند و بعد از مدتی میبینم که انجام آنها در اوقات فراغت باعث نمیشه که ما بهره لازم را از اوقات فراغت ببریم.
شاید بعضیها بهرهوری را تنها مختص زمانهایی بدانند که ما کارهای جدی و وظایف اصلی را انجام میدهیم
و متوجه بهرهای که ما از اوقات فراغت میبریم نباشیم احتمالا داستان آن دو هیزم شکن که به جنگل رفتند و شروع به بریدن درخت ها کردند شنیده باشید.
یکی از آنها بی وقفه شروع به بریدن درختها کرد و آن دیگری مدتی کار میکرد و مدتی استراحت میکرد و همزمان چیزی میخورد و چیزی مینوشید و تبر خود را هم همزمان تیز میکرد.
جالب اینکه آن که بیوقفه کار میکرد دیگری را ملامت میکرد که چرا زمان کاری خودش را به استراحتکردن اختصاص میدهد اما وقتی روز به پایان رسید متوجه شد که اون تعداد درخت بیشتری بریده به همین دلیل هم به سراغش رفت و پرسید:
چطور هست که من بیشتر از تو کار کردم ولی الان تو درختهای بیشتری را بریدی؟ و اون جواب داد که من هربار بعذ از مدتی دست از کار میکشیدم و تبرم را تیز میکردم.
این همان بهرهای است که ما باید از اوقات فراغت خود ببریم درست است مه ما با تبر کار نمیکنیم ولی
ما با ذهن خود کار میکنیم و حتی با جسم خودمون.
اوقات فراغت همان زمانی است که ما صرف تیز کردن ذهن خود و قبراق کردن جسم خود میکنیم.
بدون اوقات فراغت شاید تعداد ساعات بیشتری را کار کنیم اما میزان اثر بخشی آن کارها و بهرهوری ما به شدت کاهش مییابد.
ذهن و جسم ما به این نیاز دارد که در طول روز و در طول هفته ساعتهایی و حتی گاهی روزهایی را به لذت بردن و تجدید قوا سپری کند.
موفقیت مثل یک مسابقه ماراتن است نه یک مسابقه سرعت.
موفقیت یک فرایند مدتدار است و نه یک فرایند صرفا شدتدار.
و همین اهمیت داشتن اوقات فراغت و فرصت دادن به جسم و ذهن را برای بازسازی و تجدید قوا مشخص میکند.
کم نیستند کسانی که برای رسیدن به یک هدف به طور هیجانزده و جو زده شروع میکنند و با تمام قوا تمام زمان خود را به انجام آن کار سپری میکنند و در نهایت بعد از مدتی خسته و دلزده میشوند. این مورد را من بارها در داوطلبان کنکور و آزمونها مختلف دیده ام.
فراموش نکنیم اصولا ذهن و جسم ما برای موفقیت تکامل پیدا نکرده بلکه برای بقا تکامل بقا پیدا کرده
ما برای ساعتها کار کردن تکامل پیدا نکرده ایم ما نوادگان اجدادی هستیم که هر روز بعد از شکار خود و پیدا کردن غذا باقی روز را استراحت میکردند. شاید مدت محدودی بتوانیم بر خلاف این قدرت محدود خود زندگی کینیم. اما بدون شک در بلند مدت حتما آسیب های خودش را به دنبال دارد و ناممکن است
تعبیر بسیار زیبایی برای تقسیم بندی زمان ها وجود دارد:
به صورت دست بندی زمانها به زمانهای سیاه و زمانهای سفید
زمانهای سیاه همان زمانهای هستند که ما به طور متمرکز روی فعالیت ها و وظایف جدی کار میکنیم
و در مقابل زمانهای سفید زمانهایی هستند که ما فارغ از همه آن وظایف و مسئولیتها صرف استراحت و تفریح و لذت بردن میکنیم.
تا اینجا تقسیم بندی بدیهی است؛ اما این تعبیر سیاه و سفید نامیدن زمانها به ما کمک میکند تا به بخش دیگری از زمان خودمان پی ببریم و اشاره کنیم به نام زمانهای خاکستری از جدیترین مشکلات و معضلاتی که بسیاری با آن روبرو هستند زمانهای خاکستری هستند.
این زمانها نه سیاه هستند به طور کامل و نه کاملن سفید بلکه ترکیبی از این دو هستند. یعنی زمانهایی که به طور مطلق باید سیاه باشند و ما در طی آنها تمرکز کامل فعالیتهای جدی خود را انجام دهیم اما با عدم تمرکز کافی خاکستری میشوند.
یا زمانهای سفیدی هستند که ما باید آنها را به تفریح استراحت اختصاص دهیم اما با فکر کردن به کارهای جدی و داشتن دغدغههای مربوط به آنها این زمانها را از سفید به خاکستری تبدیل میکنیم در هردو حالت از کارایی و بهرهوری ما در این زمانها کاسته میشود.
نه با کیفیت مناسبی کار می کنیم و نه با کیفیت مناسبی تفریح و استراحت میکنیم
تا جایی که میتوانیم باید سعی کنیم اجازه ندیم زمانهای ما خاکستری شود وقتی مشغول انجام دادن کارها و مسائل خود هستیم.
با تمرکز کامل به هیچ چیز فکر نکنیم و زمانی هم که مشغول استراحت هستیم تمام دغدغههای مربوط به امور جدی را به زمان مربوط به خودش موکول کنیم.
داشتن زمانهای خاکستری یا خاکستری شدن زمانهای ما، ما را وارد چرخهای می کند که نتیجهاش چیزی جز فرسایش توان جسمی و ذهنی و نداشتن عملکرد مناسب و بهرهوری کافی نیست.
فرض کنیم ما یک زمان سیاه را که میبایست طی آن با تمرکز کامل مطالعه کنیم یا روی پروژهای کار کنیم با حواس پرتیهای مکرر و یا چک کردن گوشی موبایل یا صحبت کردن با دیگران تبدیل به زمان خاکستری میکنیم و بنابراین بهره مناسبی از زمان نمیبریم.
زمانهای بعدی را هم به همین شکل سپری میکنیم و بعد از اونجایی که نتونستیم کارها را در زمان سیاه به سرانجام برسونیم و یا طبق برنامه پیش ببریم در زمانهای سفید که میبایست لذت ببریم و تفریح کنیم ذهن ما درگیر کارهای جدی و دغدغههای مربوط به آنها است.
و به این ترتیب نه تنها کار پربازدهی نداشتیم که حتی تفریح و استراحت پربازدهی هم نخواهیم داشت.
و مجدد وقتی میخواهیم کار خود را شروع کنیم با خستگی بیشتر و توانایی و تمرکز کمتری عمل میکنیم و این چرخه خاکستری شدن زمانها مدام اتفاق میافتد و بهرهوری ما را مدام کاهش میدهد.
پیشنهاداتی برای جلوگیری از خاکستری شدن زمان
اول: در زمانی که مشغول انجا کارها و وظایف خود هستید حتما گوشی موبایل را دور از دستر س قرار دهید و حتی در یک اتاق دیگر به طوری که در حین انجام کار نتوانید بدون بلند شدن و تغییر مکان به آن دسترسی پیدا کنید. یکی از اصلی ترین عوامل خاکستری شدن زمانها همین گوشی موبایل است و این نیاز به توضیح بیشتر نیست.
دوم اینکه موقع انجام دادن کارها ممکن است افکار مختلفی به سراغ ما بیایید حتما دفترچهای در کنار خود داشته باشید تا در این مواقع سریع آن فکر یا کاری که به ذهن شما رسیده است را در دفترچه یادداشت کنید.
اینگونه با پرداختن به آن تمرکز خود را از دست نمیدهید و زمان شما خاکستری نمیشود و هم اینکه آن کار را فراموش نمیکنید و در زمان مقتضی به سراغ اون خواهید رفت.