از این به بعد راجع به بخش عملی برنامه ریزی و هدف گذاری صحبت خواهیم کرد.
بعد از اینکه ساختار ذهنی خود را برای مدیریت زمان آماده کردیم باید دست به قلم شویم برای مدیریت کردن زمان خود و دست به اقدام بزنیم.
به طور کلی ما برای برنامه ریزی زندگی برای برنامه ریزی زندگی در قدم اول باید اهداف خود را معلوم کنیم
آدمی که هدف ندارد مثل کشتی هست که بادبان ندارد و باد هرجایی که دلش بخواهد آن را میبرد. احتمالا در زندگی خود آدمهایی را مشاهده کردید یک هدف یک تارگت مشخص نداریم که بگوییم من برای رسیدن به این نقطه تلاش میکنم.
اصلا برای رسیدن به این هدف زندگی میکنم.آیا زندگی ما معنایی دارد و هدفی داره که حتی اگر نود سال داشته باشیم و از ما بپرسند در این مدت هدفی برای زندگی داشته ای بگوییم بله من در راستای این هدف زندگی کردهام و تا این حد به آن رسیدهام
و یا صرفن زندهایم چون زنده ایم و زندگی میکنیم چون زندگی میکنیم. یک سری مسائل آنقدر زیر بنایی است که شاید در طول ۲۴ ساعت روز خیلی خودش را نشان ندهد. اگر شما دو نفر که یکی هدف دارد و دیگری ندارد را در طول روز تحت نظر داته باشید متوجه شوید شاید در ۲۴ ساعت زندگی آن ها را رصد کنیم شاید تفوتی مابین زندگی آنهامتوجه نشویم و حتی ممکن است
ممکن است یک نفر دانشجوی بسیار تاپی باشد ولی بی هدف باشد ولی دانش جویی در عین اینکه دانشجوی تاپی هست
چند ساله به اینها نگاه میکنیم میبینیم که در ۲۴ ساعت آدمی که هدف داشته اقدامات ریزی بوده و تصمیم گیریهای کوچکی بوده که وقتی یک سال یا دوسال یا سه چهار سال جمع کنی یک دفعه تبدیل به یک موفقیت بزرگ میشود.
میبینی نه خبری نیست. یک جمله معروفی هست که میگوید: موفقیت حاصل تصمیمات کوچک روزانه هست.
موفقیت حاصل اقدامات کوچک روزانه هست.
این اقدامات کوچک شاید در طول یک روز تمایزی ایجاد نکند ولی بعد از یک سال دوسال و چند سال خودش را نشان میدهد و بعضی از موفقیتها مثل گیاه بامبو میباشند. چون برای رشد گیاه بامبو باید مدتها مراقب گیاه باشیم ولی ناگهان خود را نشان میدهد.
شاید شما مدتها کاهرایی انجام دهید که شاید خیلی بازخورد و درآمد برای شما نداشته باشد.
از همون موقع که شروع میکنید درآمد دارید. بعضی از موفقیت ها اینگونه هستند و به محض شروع به تلاش کردن نتیجه میگیری و اگر تلاشت را بیشتر کنی نتیجه بیشتری میگیری.
اما یک سری موفقیتها هستند که مدتها کار میکنید ولی خبری نمیشود ولی یکدفعه شروع میکنید به پیشرفت کردن. مثلا دانشگاه رفتن نوعی از موفقیت بامبو است.
چون ما به دانشگاه میرویم که شغل ودرآمد خوبی کسب کنیم و سالها هیچ اتفاقی نمیافتد ولی بعد ناگهان به موقعیت شغلی خوبی میرسیم.
شاید این مسیری که ما داریم میریم جنسش از نوع رشد کردن مبامبو هست. مورد بعدی که خیلی مهم هست این است که ما برای وجوه و ابعاد مختلف زندگی میتوانیم هدف داشته باشیم و تک بعدی نباشیم.
مثلا برای زمینه شغلی یک هدف و برای زمینه عاطفی یک هدف و …
چرا ؟
چون این اولویت بندی کردن سر یک بزنگاههایی به کار ما میآید چون زمان ما و انرژی ما و هزینه ما یک جاهایی محدود هست.
ما باید ترجیح دهیم که در هر موقعیت زمانی بیشترین زمان و انرژی و هزینه خود را به چه کارهایی اختصاص دهیم.
مثلا شاید بگوییم درآمد برای من از خوشتیپ شدن مهمتر هست پس زمان کمتری برای باشگاه در نظر میگیرد.
اگر قرار باشد هر روز به باشگاه برویم ممکن است نتوانیم زمان مفیدی برای کارهای دیگر خود در نظر بگیریم.
بعد از مشخص کردن اهداف و اولویتها باید فعالیتهای مختلف مطابق با اولویتها را مشخص کنیم.
قرار نیست بشینیم که قدم به قدم تا انتهای یک دوره پنج ساله را بنویسیم. ولی حالا دیگه پیچ و تاب زلف انسان و یال اون اسب را قبلا ندیدیم که اجزای آن چگونه است تا جزئیات را وارد برنامه کنیم. ولی قدم به قدم که جلوتر میرویم میتوانیم به این جزئیات توجه کنیم.
وقتی شما جادهای را در تاریکی طی میکنید فقط تا چند قدمی خود را میتوانید ببینید و دیگر به کل مسیر توجه ندارید. همین که بتوانید چند قدمی خود را ببینید کافی هست و بعد از طی قسمتی از مسیر، باز بخشی از ادامه مسیر برایش روشن میشود.
پشت این، یک جور نگرانی و یک جور اضطراب و استرس وجود دارد. چون قابل پیش بینی نیست.
انسان دوست دارد برای مسیر خود برنامهای قدم به قدم بنویسد و آینده را پیش بینی پذیر کند. ولی کلیت آینده پیش بینی پذیر نیست.
گاهی چند ماه مانده به کنکور تعدادی از دانش آموزان از من میپرسند؛ من اگر از الان شروع کنم بخونم در کنکور موفق میشوم؟ پاسخی که میدهم این است:
دو حالت دارد. اگر قصد شما این است که ادامه تحصیل دهید و این ادامه تحصیل دادن را برای تامین آینده خود موثر میدانید و تصمیم گرفتید که موفقیت شما از این مسیر تامین میشود. اگر این سال موفق نشوید سال آینده اقدام به خواندن میکنید و موفق میشوید.
اگر قبول شدید که بسیار عالی و اگر قبول نشوید این میشود پیش زمینه ای برای سال آینده.
ولی اگر همینجوری آمدید و بی هدف به این فکر میکنید که آیا سه ماه بعد موفق میشوید یا نه آن دیگر هدف نیست.
عدهای دنبال این هستند که کسی به آنها بگوید که بله موفق میشوی. اما این افراد فقط دنبال تایید هستند تا از زیر بار مسولیت فرار کنند.
به هر حال چیزی را که به عنوان هدف مشخص میکنیم باید به قدری اهمیت داشته باشد و در زندگی به آن بها دهیم که به خود بگوییم این مسیر جواب نداد برویم سراغ روش بعدی. نباید اضطراب داشته باشیم
همیشه پشت درهایی که روبروی ما قرار دارد درهای دیگری هست و اگر این در را باز نکینم درها پشت سرش را نمیبنینیم
پس بدون نگرانی باید در اول را باز کنیم.
از کجا معلوم
شما یک در را باز میکنید و اصلا فکرش را نمیکنید پشت در چه خبر است و انجا با یک نفر آشنا میشوید و با او یک کسب و کار میزنی.
با یکی از اساتید خود لینک کیشوی و با او همکاری میکنید.
یا بیرون میری و اونجا در جوی قرار میگیری و به فکر اپلای کردن می افتی
آینده پیش بینی پذیر نیست بلکه ساختنی است.
این فعالیت ها را اولویت میکنیم.
این سه مرحله آخر را در ادامه به طور مفصل بررسی میکنیم. به طور کلی این هئف گذاری که ما انجام میدهیم سه تیتر دارد.
یک سری چیزها قانون و وحی منزل نیست که بگویید بدون اینها نمیشود.
در حوزه مهارت فردی دارند فکر میکنند که اگر چیزهایی نباشد نمیشود.
مثلا اگر پومودورو به جای ۲۵ دقیقه به ۳۰ دقیقه تبدیل شود دیگر کار نمیکند.
یا در روش هدفگذاری اگر اسمارت نباشد کار میکند
زمان خود را به بهترین شکل مدیریت کنیم.
برنامه ای که قرار است برای خود بینیم
برنامه یوگی و دوستان
مهم این هست بدانیم کا قرار است در سطوح مختلف باید برنامه ریزی داشته باشیم.
تاکتیک و عملیات
سه تا برگه بیاورید.
یک برنامه پنج ساله داشته باشم و سالانه و ماهانه و
پس گیر اینهانباشیم و
ولی واقعیت اینجاست که من خودم برنامه استراتژیک نیستم. من یک برنامه دارم چند ساله با خودم میگویم در ونج سال آینده باید این اتفاق بیفتد و با خودم میگیم امسال باید این اتفاقات رخ دهد.
بنابراین حتما این کار را انجام دهید. یعنی بعد از دیدن دوره نیم ساعت واقعا برایش کافی هست.
توی پارک با خودت خلوت کن و ببین چی میخواهی
میخواهی پنج سال آینده کجا باشی مطمئنا آن نگرانی ها میاد سراغت
همهمثالهایی که در نظر بگیر
پشت در در هست و .. اینها را میگوییم چون میدانیم که هدفهاتون
طبق این چهار تیکه
یک هدف چند ساله برای خود تعریف کن . اللبته در جنبه های مختلف چند هدف میشود.
آن هدف چند ساله چند هدف و تارگت یکساله و دوساله وسه ساله هست.
مثلا من میگویم میخواهم تا پنج سال آینده مهاجرت کنم. هدف یکسال شما میتواند این باشد که زبان یاد بگیری و برنامه و پلنی که خود در زندگی دارید و برای هرکدام از اهداف دو یا سه یا پند ساله باید برایشان این کارهای را انجام دهید
هر کدام یک سری اقدامات سالانه دارد و هر اقدام سالانه به یک سری اهداف ماهانه و هر کدام از اینها به اهداف روزانه و اقدامک های روزانه نیاز است
قرار نیست دقیق بنویسیم در چه ماهی و چه هفته ای کدام یک از اقدامات را انجام دهم.
نمیتوانم همچین کاری انجام دهم
من اگر در عرض یکسال زبان بخوانم برای آیلتس.
فروردین ماه تا اینجا بخوانم
آن زمان که دانش آموز بودیم برای مطالعه کتاب تعداد صفحات کتاب را به چند بخش مشخص تقسیم میکردیم ولی در نهایت به هیچ کدام از تعهدات خود عمل نمیکردیم ولی درنهایت هم تمام کتاب برای شب امتحان باقی میامندو
در بحث سالانه و ماهانه دنبال تخصیص دقیق نباشیم.
در مورد بحث هدف گذاری و انتخاب هدف در زندگی در پست های بعدی صحبت خواهیم کرد.