بعد از اینکه اهداف خود را مشخص کردیم باید اولویتبندی آنها را مشخص کنیم و یا حداقل برای امسال اولویت خود را مشخص کنیم.
یکی از راههای اولویت بندی این است که خلوت کنیم و خوب فکر کنیم و بهتر است فکر کردنهای خود را روی کاغذ پیاده کنیم و متوجه شویم امسال کدام هدف ما مهمتر است. یا میتوانیم از تکنیک Aو Bو C استفاده کنیم.
به هر کدام از هدفهای خود در هر کدام از جنبه ها و ابعاد زندگی از لحاظ اهمیت با حروف A, B, C و … مشخص کنید و بر اساس فوریت آنها را با عداد ۱و ۲و ۳ و … اولویت بندی کنید و بدین ترتیب برای هرکدام از اهداف خود یک کد بدست می آورید که اهمیت و فوریت کار شما را نشان میدهد.
حال چرا این کار را انجام میدهیم؟چون به هر حال زمان ما و انرژی ما و تمرکز و هزینه های ما منابع محدودی به شما میروند.
یک وقت هایی سر بزنگاههایی باید ببینیم کدام یک از اینها را به نفع دیگری قربانی کنیم. باید بین دوتا از اینها یا سه تا از اینها یکی یا دوتا را انتخاب کنیم.
هرکسی اگر بنشیند و با خودش خلوت کند خیلی راحت میتواند یک برنامه و طرحی بریزدکه اولویتبندی شده باشد.
فرض کنید که میخواهید در کنکور سراسری شرکت کنید و قصد شما این است که در یک دانشگاه خوب قبول شوید. خب یک سال یا زودتر شروع میکنید به مطالعه درسها و در کنارش تصمیم میگیرید تا کلاسهای زبان خود را نیز ادامه دهید و به مدت چند ماه این کار را ادامه میدهید. حال برسیم به سال کنکور و یا شش ماه مانده به کنکور در این حالت دیگر زبان برای شما فوریت ندارد و به همین دلیل آن را کنار میگذارید تا بعد از کنکور آن را مطالعه کنید.
بسیار مهم است که اولویت و فوریت کارهای خود را بدانیم و برای زندگی متعادل و یا زندگی به سبک میکلانژ آن اولویت ها را استفاده کنیم.
تکنیک دیگری که وجود دارد تکنیک ۱۰-۱۰-۱۰ هست به این صورت که ببینید پیامد این تصمیم شما بعد از ده دقیقه یا ده ماه یا ده سال چه چیزی هست. یا احساس ما بعد از رسیدن به این هدف بعد از ده ماه یا ده سال چه چیزی هست.
اگر میخواهیم کاری را انجام دهیم باید خوب فکر کنیم که اگر الان این کار را انجام دهم بعد از ده دقیقه چه چیزی گیرم میآید و بعد از ده ماه و بعد از ده سال چه؟ و اینگونه تصمیم بگیریم که آن تصمیم چقدر ارزشمند است.
باید به خوبی این را درک کنیم قرار نیست لذتهای زودگذر را به منافع بلند مدت خود ترجیح دهیم. فرض کنیم داریم درس میخوانیم یا کار میکنیم و وسط این کار وسوسه میشویم برویم اینستاگرام را چک کنیم. در این لحظه باید به این فکر کنیم که این کار ما بعد از ده دقیقه یا ده ماه یا ده سال چه تاثیری برای ما دارد؟
عمر مفید خیلی از اطلاعاتی که ما هر روز داریم در شبکههای اجتاعی یا تلگرام میگیریم در حد همان لحظهای است که آنها را میخوانیم و به درد ما نمیخورد.
بهتر است برای یک بار هم که شده این روند را رصد کنید مثلا در انتهای یک روز به این فکر کنید که چیزهایی که در اینستاگرام دیده اید چه مطلب آموزنده ای برای شما داشته است.
حتما هنگام دیدن پستهای اینستاگرام به این فکر کنید که عمر مصرف این اطلاعات چقدر است. اگر نمیدیدید ده ماه یا ده سال بعد ما چگونه میشد؟
اوضاع جایی بد میشود که ما ده ماه و ده سال بعد را با همین ده دقیقه ها باید بسازیم.
گاهی بین دو تصمیم مردد هستیم یا بین دو اقدام یا دو هدف و آن موقع هست که همین سه گزاره را برای آنها بررسی کنیم و حق را به موردی بدهیم که برای ده سال آینده ما ثمره و بهره بیشتری دارد. ولی در کل این ارزیابی کردن ده دقیقه و ده ماه و ده سال (البته طبق معمول قرار نیست خود را در چهارچوب های خاصی محبوس کنیم و عدد ده، عدد مختلفی میتواند باشد)
باعث میشود عواقب تصمیمات و اقدامات خود را در بازههای زمانی کوچک بسنجیم. وقتی اقدامی برای ده دقیقه بعد من تاثیری ندارد چرا باید آن را انجام دهم؟ تکنیک ۱۰-۱۰-۱۰ متر و معیاری به ما میدهد تا کارها را بسنجیم.
اما قبل از رفتن به سراغ موارد بعدی به نکاتی باید اشاره کنیم.
نقش پول و درآمد را اصلا شوخی نگیرید.
این موضوع کجا خودش را نشان میدهد؟
آنجایی که یک مقداری این پول درآوردن با علایق ما تضاد داشته باشد. یعنی انگار چیزی که ما با آن میتوانیم پول در آوریم با علایق ما تطابق ندارد.
معمولا شغل و حرفه ما هسته زندگی ما است. پرداختن به علاقه خیلی مهم است و اگر آدم به کاری که انجام میدهد علاقه داشته باشد بسیار عالی است اما راهی که میرویم لزوما راهی نیست که بهش علاقه داریم یا تنها راهی هست که بهش علاقه داریم.
خیلیها رو دیدیم که راجع به پول و درآمد میگویند میخواهم بروم دنبال علاقهام. بسیاری از این افراد هنوز طعم میلیارد را نچشیدهاند. طعم اینکه زندگیاش در سطح دیگری باشد را نچشیده و به همین دلیل چون تجربه نکرده راحت میتواند بگوید کارم را میگذارم کنار.
اگر در این شرایط الان کشور ما بخواهیم منطقی نگاه کنیم، پول همیشه در زندگی مهم بوده الان خیلی مهمتر است و در مورد علاقه خیلی افراط شده. همه به شما پیشنهاد میکنند که برو دنبال علاقه خودت، ولی ما در هر حوزه ای که به آن علاقه داشته باشیم و تخصص داشته باشیم و دیگرانی باشند که در قالب کالا، خدمات یا آموزش مخاطب آن حوزه مورد علاقه ما باشند ما حتما در آن حوزه میتوانیم درآمد داشته باشم.
اما مساله اینجاست که ما به چقدر درآمد بگوییم خوب و چقدر درآمد ما را راضی نگه میدارد؟ ماهی ۱۰ میلیون؟ یا ۵۰ میلیون؟ یا ۱۰۰ میلیون؟
اگر دیدیم حوزهای که به آن علاقه مند هستیم اصلن جا ندارد که به ما ماهی صد میلیون درآمد بدهد و ما به بیشتر از آن نیاز داشته باشیم چه؟
یک هدف ما پولدار شدن و هدف دیگر ما فعالیت در حوزهای است که به آن علاقه دارم باید بدانیم از کجا باید یکی را به نفع دیگری کنار بگداریم.
اگر کار ماهی صد میلیون به من درآمد داد راضی هستم واگر دیدم بیشتر از چهل میلیون نمیدهد، اولویت کسب درآمد برای ما باید بیشتر باشد.
خیلی در مورد علاقه افراط میشود و ما وارد هر حوزه ای که شویم وقتی به ما شان اجتماعی و درآمد خوب و موفقیت و ارضای درونی و تشویق بیرونی بدهد به ما علاقه نیز میدهد.
منظورم این نیست که به دنبال شغلی برویم که هیچ سنخیتی با ما ندارد اما باید بدانیم که ما همه علایق مختلف داریم و تا الان خودمان انتخاب کردهایم که روی یکی بیشتر کار کنیم و یا اتفاقات زندگی به شکلی رقم خورده که الان بیشتر با یکی از آنها مانوس هستیم.
داشتن علاقه یا نداشتن مطرح نیست نباید به صورت صفر و یک به موضوع نگاه کرد. داشتن یا نداشتن علاقه مثل یک طیف است و میتوان به آن نمره اختصاص داد.
مثلا به فیزیک ۸۰ درصد یا به بازارهای مالی ۷۰ درصد و به نجوم ۵۰ درصد علاقه مندم. و اینگونه واقع گرایانه وارد حوزه کاری خود شویم.
ممکن است بر حسب شرایط وارد حوزه دوم مورد علاقه خود شوید. مگر همه آدمها با عشق اول خود ازدواج میکنند؟ یا در ازدواج کردن فقط علاقه مهم است؟ بنابراین دو نکته را حتما در نظر بگیریم؛ اینکه ما یک علاقه نداریم ما علایق داریم و دوم اینکه علاقه داشتن صفر و یک نیست و ما باید خودمان را بشناسیم و بفهمیم که به هر حوزه ای چقدر علاقه داریم.