جمعهای بود بس سنگین و طاقت فرسا.
و البته جمعهای که در آن تمام لباسها و کفشهای اضافی خانه را به قصد اینکه به دست کسانی که به آنها نیاز دارند برسند ترک کردند.
وقتی اشیا اضافه را از خودم دور میکنم ذهنم آرامتر میشود و تمرکزم افزایش مییابد.
کاش میتوانستم افکار اضافی را نیز بردارم ودر کیسهای بریزم و از خودم دورشان کنم تا شاید جایی برای افکار نو باز شود.
در میان کارها صدای محمدرضا شعبانعلی در خانه پیچیده بود. آنقدر جملات خوبی میگفت که مجبور شدم یکبار دیگر بنشینم و فایلها رو گوش بدهم و شنیذههایم را بنویسم.