سلام بر روزی که سیل خانه را برد. اینترنت قطع است و من احساس شکست و پوچی میکنم.
از روزی که نمیتوانم تمرکز کنم و باید کارهای زیادی را برنامهریزی کنم. نیاز به همراه را به طور شدید در کنار خودم احساس میکنم و باید از کسی کمک بگیرم.
چقدر سخت است انجام کارهایی که در ذهنم دارم و تمام اتفاقات بد امروز به تمام این سختیها اضافه شدهاند.
صبح ساعت پنج که از خواب بیدار شدم صدای شر شر آب من را به سمت آشپزخانه کشاند و چشمتان روز بد نبیند! کف آشپزخانه برای خودش دریاچهی بیمثالی شده بود.
باید بروم به کارهای اول صبح برسم باز هم برمیگردم.