از روز سهشنبه تا الان نتونستم بیام و اینجا نوشتههام رو ثبت کنم.
همش داشتم توی ذهنم مینوشتم اما آن وجه بینظم و شلختهی درونم اجازه نداده بود بنشینم و نوشتههای ذهنی خودم را ثبت کنم.
روز سهشنبه بعد از پیادهروی زیر باران میخواستم بیایم و از لحظات هیجانانگیز و خوشبوی پیادهروی زیر باران صحبت کنم.
بعدش آن مهمانی زنانه حال به همزن و ساعتها وقت تلفشده به خاطر هیچ وپوچ.
از چهارشنبه هم میخواستم بگویم که صبح زود به اشتباه به مدرسه رفتم و دیدم که اصلن قرار نبود من سر کلاس بروم.
و اما امروز که پنجشنبه است و با امتحان رزناز شروع شد و ماشین شسته شد و بعد ویدیوی دورهی کتاب کار ضبط شد و …
وهمین الان خواب بد جوری داره اذیتم میکنه.
یک روز باید اینجا را خانهتکانی (به نوشتهی وبلاگتکانی مراجعه کنید) کنم و به نوشتهها نظم ببخشم.