تیر نامه ۹

امروز عجب روز گرمی است. درست مثل دیروز. چند روزی هست نمیتوانم طبق عادت همیشگی ساعت شش صبح بیدار شوم و انگار که نیاز به خواب بیشتری دارم. ساعت ۷ دیگر سیر میشوم از خواب و کمی کش و قوس داخل رختخواب اجرا میکنم و میروم سراغ دفترهایی که کنار قفسه کتابها روی زمین قرار گرفته‌اند. بالشی به دیوار تکیه میدهم و روی زمین مینشینم و خودکار بیک مشکی با نوک ضخیم را بر میدارم و می افتم به جان دفتری که جلدش پر از طرح برگهای سبز نوک تیز یا انجیری هست. و تا سه صفحه کامل نمی نویسم دست بر نمیدارم. البته خواب بودن امیر و رزناز در این تایم از صبح بسیار حیاتی هست وگرنه این خلوت زیبا را به راحتی از دست میدهم و دیگر برای کل روز چنین فرصتی را نمیتوانم گیر بیاورم.

وقتی مینویسم ذهنم خالی میشود از فکرهای اضافی و انرژی ام برای انجام کارهای اصلی تقویت میشود.

وای به حال روزی که درگیر گوشی شوم. ذهنم دیگر قفل میشود و از انجام هر کار کوچک و بزرگی غافل میشوم.

 

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط