گزارش مختصر از روزی که گذشت

ساعت چهار و نیم صبح یکبار از خواب پریدم که نکنه خواب مونده باشم و به کلاس نرسم. و وقتی ساعت رو دیدم و دوباره خوابیدم بار دیگری که دوباره با وحشت از خواب پریدم، ساعت پنج و نیم بود. در حالی که من تصمیم گرفته بودم پنج و نیم از در خانه بیرون بزنم تا سر ساعت شش به کلاسم برسم.

و با این وضعیت خواب آلود تا آماده شوم و بیرون بزنم، یک ربع دیگر زمان (دست کم) نیاز بود و این یعنی نمیتوانستم پیاده به کلاس بروم. و به همین دلیل با آرامش کارهایم را انجام دادم و اسنپ گرفتم و راهی شدم. پنج دقیقه به شش مانده بود که رسیدم دم در آموزشگاه و چون هنوز کسی نیامده بود آن اطراف کمی پرسه زدم.

ساعت شش و شش دقیقه بود که دانش آموزم به همراه مادرش آمد.  داشتم آماده میشدم  محل را ترک کنم که سر رسیدند.

تحمل یک دقیقه دیر کردن افراد برایم غیرقابل تحمل شده است.

چرا من درست سر وقت و کمی زودتر به قرار میرسم اما بقیه ارزشی برای زمان قائل نیستند؟

مگر زمان برای آنها چه مفهومی دارد؟

دو جلسه پشت سر هم تدریس فیزیک برای دانش‌آموزی که خواب آلود است کار ساده‌ای نیست. اما به خیر میگذرد.

در دل دنبال بهانه‌ای هستم تا کلاس را کنسل کنم.

ساعت نه و پنج دقیقه از آموزشگاه بیرون میزنم و در آموزشگاه را میبندم و به سمت خانه راهی میشوم. هوا دیگر گرم و جانکاه شده است.

نیم ساعت بدون توقف باید پیاده‌روی کنم. تا دم مغازه‌ی سر کوچه می‌آیم تا نان بگیرم برای صبحانه اما هنوز نانی در مغازه یافت نمی‌شود.

به سمت نانوایی آن سر کوچه میروم. هوا دیگر به شدت گرم است و تحمل تابش آفتاب برایم سخت‌تر شده است.

دو عدد نان روغنی را در نایلون میپیچم و برمیگردم.

به خانه که میرسم هنوز زمان بیدار شدن اهالی فرا نرسیده است.

کمی پشت میزم مینشینم و وبگردی میکنم. خواب به چشمانم سرازیر میشود و بعد خوابی آنچنان عمیق را تجربه میکنم که شبیه بیهوشی هست تا چرت زدن…

 

ساعت چهار باید کلاس آنلاین روش تدریس فیزیک ۱ را برگزار کنم. برق‌ها رفته است. بدون کولر خانه گوشه‌ای از جهنم شده و من نگران کلاس آنلاین هستم.

مدتی میگذرد و برق می آید اما اینترنت انگار نتوانسته خودش را پیدا کند. خواب آلودتر از من است و پند فایل کوچکی که باید در کانال کارگاه بارگذاری میکردم را تحمل نمیکرد.

و وضعیت خانه و اینترنت و برق و … در نهایت به کنسل شدن کلاس آنلاین منجر میشود.

فرصت را غنیمت میشمارم و فایلهای صوتی را ویرایش میکنم.

چند فروش انجام میدهم و در نهایت کارهای مهم امروز تیک میخورد.

امروز رکورد کوچکی در فروش کتاب کار دهم داشتم. امیدوارم بیشتر ادامه یابد…

 

 

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط