در یکی از دورههای ناهید عبدی با چنین مضمونی در بارهی نوشتن آشنا شدم:
«نوشتن، گاهی شگفتانگیز است، گاهی دردناک.
سرشار از خودشیفتگی، اما در عین حال، شفابخش.
رهاییبخش و عمیقاً غمافزا.
گاهی الهامبخش، گاهی ملالآور،
گاهی خستهکننده و در نهایت، زندگیبخش.
من با نوشتن خود را زنده نگه میدارم، از نو متولد میشوم، هر روز دوباره جان به در میبرم.
مینویسم تا این موقعیت باورنکردنیِ زندهبودن را کاملاً و دقیقاً درک کنم، تا آن را جشن بگیرم.
مینویسم تا معنا و هدفی بیابم هرچند شاید در نهایت، هیچ معنایی در کار نباشد.
من با نوشتن، دنیا را کشف میکنم. دنیای خودم را.
چه چیزی مرا تحت تأثیر قرار میدهد؟ چه چیزی در خاطرم میماند؟
چه چیزی منقلبم میکند؟ چه چیزی خوشحالم میکند؟
چه چیزی احساساتم را برمیانگیزد؟
چه چیزهایی را به خاطر دارم؟
هنگام نوشتن، خود را به یاد میآورم.»
و این تمام دلیل من برای نوشتن است.
من هنگام نوشتن خود را به یاد میآورم.