نوشته‌های من
نوشته‌های من

بوی نامه‌های قدیمی

در خانه‌ی مادر بزرگ یک کمد شبیه بوفه وجود داشت. بابا وقتی که به شغل نجاری مشغول بود ساخته بودش. ما حق نداشتیم به وسایل داخل آن دست بزنیم. دو طبقه داشت که در کشویی شیشه‌ای داشتند و مادربزرگ با نظم خاصی ظروف چینی گل‌سرخی را در آن طبقات چیده

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

و باز هم در ستایش نوشتن

امروز سر کلاس برای بچه‌ها در مورد اهمیت نوشتن برای یادگیری صحبت کردم. اغلب اوقات وقتی درمورد نوشتن صحبت می‌کنم، اشاره‌ی ظریفی به این وبلاگ هم می‌کنم. آنها را دعوت می‌کنم به اینکه بیایند و این خانه را ببینند. و نوشته‌هایم را بخوانند. آرزو می‌کنم کاش در سنین نوجوانی کسی

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

سکوت سرشار از سخنان ناگفته است

معلم ادبیات نگاه‌های مرموز و عجیبی داشت. از آن نگاه‌ها که نمیدانستی منظورش چیست! هر بار که نگاهت با نگاهش تلاقی می‌کرد به این فکر می‌کردی که آیا دوستت دارد یا از تو‌متنفر است؟ این رفتار معما‌گونه‌اش او را دوست‌داشتنی و عجیب جلوه می‌داد. روزی وقتی که کلاس در سکوت

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

قدردانی و شکرگزاری شبانگاهی

این که در دنیای عجیبی زندگی می‌کنیم و از آن عجیب‌تر در کشوری که هر روز کوهی از مشکلات بر سرمان آوار می‌شود شکی نیست. اما برای اینکه به زندگی خود معنایی زیبا ببخشیم و سلامت روحی و روانی خود را حفظ کنیم باید دقیق و موشکافانه به اطرافمان بنگریم

ادامه مطلب »
مجموعه ها

جملات دفترک ۱

دفتر کوچک فنری  دارم با جلدی آبی رنگ. آبی آسمانی! و تصویر کارتونیِ یک فنجان قهوه و بیسکوییت داخلش روی جلد این دفتر نقش بسته است. از آن دفترهایی که از سر هوس و حین مراجعه به مغازه‌ی لوازم التحریری خریدم و از همان روزی که خریدمش محلی شد برای

ادامه مطلب »
کتابهایی که میخوانم

سه‌شنبه‌های قدردانی و جستجوی معنا

امروز سه شنبه اول آبان ۱۴۰۳ است. در کنار پنجره نشسته‌ام، پرده را کنار میزنم و اولین باران آبان را نظاره میکنم. نظاره کردن شیشه‌ی باران خورده کافی نیست. بوی باران و خاک را کم دارم. پنجره را باز می‌کنم و هجوم عطر باران را عمیقن نفس می‌کشم. خانه کمی

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

آخرین جرعه‌های مهر

امروز دوشنبه است. آخرین روز مهر ۱۴۰۳٫ من در این مهر درست مثل مهر سال گذشته نسبت به وبلاگ بی‌مهر بودم و آنگونه که باید نتوانستم تعهدم را نسبت به وبلاگ حفظ کنم. نه اینکه اشتیاق نوشتن نباشد، چه بسا گاهی آنچنان از نوشتن سرشار بودم که می‌توانستم چندین نوشته

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

توقف، نگاه، حرکت

برخی از عبارات درست سر بزنگاه به دادمان میرسند. این عیارت (توقف، نگاه، حرکت) برای من چنین حکمی دارد. امروز که سر کلاس در باره‌ی مسیر حل سؤال برای دانش آموزانم صحبت می‌کردم، دیدم این عبارت در گنجینه‌ی عبارتهای ذهنی من ثبت شده است. عبارتی که از ناهید وام گرفته‌ام

ادامه مطلب »
کتابهایی که میخوانم

خود را در میان نوشته‌های شاهرخ مسکوب یافتم

داشتم فایل pdf کتابِ روزها در راهِ شاهرخ مسکوب را اسکرول می‌کردم. همیشه از میان روزنوشته‌ها آنها که مربوط به خود مسکوب و خانواده‌اش هستند را می‌خوانم. نوشته‌هایی که در مورد شخصیت سیاسی و … هستند را کنار میگذارم. چون حال و حوصله‌ی درست و حسابی برای این جور چیزها

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

صداها و تصاویر زندگی من

در دوران کودکی من آلبوم عکس تقدس ویژه‌ای در خانه‌مان داشت. بابا یک آلبوم بزرگ با جلد مخملی به رنگ آبی کاربنی داشت که تصاویری از دوران سربازی‌اش در آبادان، جنگ، دورهمی‌های دوستانه، عکسهای دسته جمعیِ عروسیِ عمویِ بزرگتر و خانواده‌ای که دور سفره‌ی هفت سین جمع شده‌بودند نگه‌داری می‌کرد.

ادامه مطلب »