جدیدترین مطالب
توسعه فردی

نوشتن؛ عادتی برای نجات من

وقتی چندین برگه مینویسم و ذهنم را از تمام اتفاقات روزمره و تفکرات اضافی خالی میکنم، به قدرت بی مثال نوشتن پی میبرم. من اگر وزیر آموزش و پرورش بودم، نوشتن را مهمترین درس آموزشی مدارس تعریف میکردم. اصلا دوره ای برای معلمها برگزار میکردم که هر روز بتوانند شعله های اشتیاق برای نوشتن را در ذهن دانش آموزان زنده نگه دارند. و به دانش آموزان توصیه کنند که راجع به هرچیزی که به آن فکر میکنند بنویسند. از دست خودم ناراحت هستم به خاطر اینکه در سالهای گذشته نوشتن را خیلی جدی نگرفتم. در حالی که همه شواهد و مدارک مبنی بر خوب بودن نوشتن جلوی چشم من بودند. چرا وقتی داشتم با اشتیاق تمام کارتون جودی ابوت رو دنبال میکردم به این فکر نکردم که چرا کل داستان این کارتون بر محور نوشتن نامه به بابا لنگ دراز میچرخد؟ در آن روزها که نوجوان بودم باید جودی ابوت

ادامه‌ی مطلب ...
توسعه فردی

بستن پنجره های اضافی

گاهی فکر میکنیم که انجام چند کار همزمان میتواند بازدهی ما را افزایش دهد و وسوسه میشویم که چند کار را باهم انجام دهیم. برای من تقریبا همیشه این فکر به فاجعه انجامیده است. مثلا وقتی که موقع رانندگی به سمت کلاسم در اول صبح به فکر عکاسی از طلوع آفتاب افتادم و ناگهان خودم را در آن سمت جاده در حال پرت شدن به بخش خاکی جاده یافتم(چون دارید ابن نوشته رو میخونید پس من هم زنده هستم) یا وقتی که میخواستم مربای توت فرنگی بپزم و در کنارش به پاک کردن لوبیا سبز هم اقدام کردم و بعد از تمام شدن کارم روی لوبیا سبز ها متوجه شدم به جای مربای توت فرنگی نوع خاصی از پولکی سیاه رنگ با طعم توت فرنگی را باید از ته قابلمه به زور جدا کنم!! اصلا همین چند دقیقه پیش که باز شیطان گولم زده بود و روی صفحه ی لب

ادامه‌ی مطلب ...
توسعه فردی

اندر مفهوم savoring

همینطور که داشتم پا در عرصه تنبلی برای نوشتن و عدم استمرار میگذاشتم در استوری های پیج مازیار که همیشه مطالب مهمی توی پیجش میگذاره با مفهوم savouring روبرو شدم. و با خودم فکر کردم که چی از این بهتر؟ هم بهانه ای میشه برای به روز نگه داشتن وبلاگ و هم عمل شنیع وقت گذرانی در اینستا گرام را به کار مفیدتری گره میزنم و هم اینکه راجع به این مطلب دقیق تر میشوم و بهتر یادش میگیرم. اما سیورینگ یعنی چه؟ مفهوم خیلی ساده ای دارد؛ به این معنی که از تجربه کاری که در حال انجامش هستی یک قدم به بیرون بگذاری و مرورش کنی و تا جایی که میتوانی از آن کار لذت ببری و قدرش را بدانی. این کار باعث میشود چیزهای خوب زندگی را از کوچک تا بزرگ به یاد ما بیاورد و حتی از اون مهمتر اینکه از پرش ذهنی تا حد خیلی

ادامه‌ی مطلب ...
نوشته‌های من

باز هم کتابهای جدید

امروز پستچی زنگ زد. همون موقع که تو کلاس دوازدهم ریاضی با چت جی پی تی کار میکردم و میخواستم اونها رو با این هوش مصنوعی آشنا کنم. البته اونها در حال پاک نویس کردن تخته بودند و من درحال پیدا کردن موضوعی جذاب که راجع به هوش مصنوعی صحبت کنیم. چون کسی خونه نبود به پستچی گفتم که بسته رو به همسایه بسپاره و من خودم بعد مدرسه بگیرم و همین اتفاق هم افتاد.بعد از مدرسه با اشتیاق تمام رفتم و کتابها رو گرفتم و به سمت خونه روانه شدم. کتابها مربوط به انتشارات آریانا قلم هستند و موضوعات جذابی دارند. به زودی معرفیشون میکنم و خلاصه ای از کتابها رو اینجا قرار میدم.☺️

ادامه‌ی مطلب ...
نوشته‌های من

اولین روز مدرسه

چرا اینقدر بی حوصله؟ تو مدرسه همش همین سؤال رو از خودم میپرسیدم! چرا من اینقدر تغییر کردم؟ چرا دیگه اون شور و اشتیاق سالهای قبل رو برای رفتن به مدرسه ندارم؟ و تمام دهنیتم این هست که از این سیستم جدا بشم و کار دیگری شروع کنم. واقعا فکر نمیکردم روزی از معلمی کردن خسته بشم. به نوعی احساس میکنم این همه وقت برای تدریس و کلاس رفتن باعث میشه من خلاقیت خودم رو از دست بدم و نتونم اون کارهایی که دوست دارم رو انجام بدم. واقعا از اینکه سر کلاس برم احساس پوچی میکنم. قبلا با دانش آموزان دلگرم میشدم ولی الان حتی اونها هم نمیتونند دلگرم کنند من رو! و هیچ احساس صمیمیتی بین خودم  و دانش آموزانم مثل اون حسی که قبلا داشتم ندارم. مثل ماشین میرم از اول تا آخر کلاس رو فیزیک درس میدم و سعی میکنم هرچی بلدم رو به بچه ها

ادامه‌ی مطلب ...