رؤیای دست نیافتنی
خلق و نوشتن کتاب رؤیایی بود که هیچگاه بهطور جدی به آن فکر نمیکردم. چون نوشتن کتاب را پیشهای متعلق به بزرگترین نویسندگان جهان میدانستم.
در کلاسها و دورههای مختلف توسعه فردی و مهارتی که شرکت میکردم، پیشنهاد اساتید همیشه این بود:
برای تأثیرگذاری بیشتر باید کتاب بنویسیم و به شیوههای مختلف آن را به مخاطبین خود معرفی کنیم و دانش خود را از این طریق در اختیار آنها قرار دهیم.
اما ازآنجاکه ذهنیت من روی همان جملهی اول قفلشده بود، نمیتوانستم قدمی از قدم بردارم و کار نوشتن کتابی که سالها ایدهاش را در ذهن داشتم آغاز نمایم.
وقتی فایلهای سالهای گذشته را بر روی سامانهٔ رایانه شخصی مرور میکنم خیلی پیش میآید که به فایل وردی برسم که اسم “کتاب آینده من” بر روی فایل نقش بسته باشد اما وقتی باز میکنم بهجز چند پاراگراف یا چند صفحه چیزی در آن نمیبینم.
و این یعنی بارها اقدام بیحاصل! چرا؟ چون معتقد بودم من نویسنده نیستم و برای نوشتن کتاب باید نوشتن را یاد بگیرم.
برای خلق اولین کتاب خود کلیک کنید.
در دام تله یادگیری
در کلاسهای مختلف نویسندگی شرکت کردم و محتوای موجود در وب را جستجو کردم. فکر کردم شاید نیاز دارم تا مهارتم را در نویسندگی افزایش دهم و بتوانم بیوقفه به مدت چند دقیقه راجع به افکار و احساساتم متنی را بنویسم.
بعدتر متوجه شدم به دلیل حوزه کاری من که تدریس و علم است، نوشتن یک مقاله علمی و معتبر ارزشی بیشتر از نوشتن از احساساتم دارد. به فکر ساختن این سایت افتادم تا بتوانم در آن مقالات خوب بنویسم و منتشر کنم و البته با اینکه شروع این کار بسیار با شور و اشتیاق انجام شد، ولی به دلیل نداشتن علم و دانش کافی در این زمینه روزهای اول بهسختی سپری شد و باز هم من در تله یادگیری افتادم.
درست است یادگیری بسیار مهم است ولی بسیاری از اوقات ما در تله یادگیری گیر میافتیم و میخواهیم آنقدر یاد بگیریم که به بهترین شکل ممکن کار خود را شروع کنم.
همین تله باعث شد من بخش بسیار زیادی از وقت با ارزش خود را از دست بدهم و نتوانم با سرعت مناسبی در زمینه آماده کردن و نشر محتوای علمی موفق باشم.
عادتهای طلایی
اما در این راه عادتهایی در من ایجاد شد که درنهایت بعد از چند سال تأثیر خود را در نوشتن اولین کتابم بر جای گذاشتند.
روزانه نویسی در دفتری که داشتم یکی از این عادتهای خوب بود که با آموزههای خوب و خلاقانۀ استادم شاهین کلانتری شکل زیبایی به خود گرفت.
این آموزهها بهقدری خلاقانه و متنوع بودند و هستند که هر روز اشتیاقی نو در من ایجاد میکنند و تمایلم به نوشتن را بیش از گذشته افزایش میدهند.
اما نوشتن در دفتر و در خلوت خودم بهاندازهای که نیاز داشتم نمیتوانست من را در نوشتن کتاب قوی کند پس دست به اقدام تازهای زدم و وبلاگ خودم را نیز تأسیس کردم. در این وبلاگ خودم را مجبور میکردم که هر روز بنویسم. بیهیچ دغدغهای در مورد ویرایش متن یا افزودن محتوای فاخر چندرسانهای.
نوشتن هر روز یک پست واقعاً برایم سخت بود در ابتدای راه مدتی از هدفم دور شدم اما اشتیاق نوشتن کتاب دوباره من را به مسیر بازگرداند.
و توانستم باانگیزه و وظیفهشناسی بیشتری به نوشتن روزانه یک پست و انتشار آن اقدام کنم.
نیاز داشتم تا هر روز مطلبی بنویسم و آن را در معرض دیگران قرار دهم تا از لحاظ ذهنی برای انجام ان کار بزرگ (نوشتن کتاب) آمادهتر شوم.
دلم میخواست آن فایلهای ناقص و نیمه کاره در سیستم را به کتابی که ارزش انتشار داشته باشد تبدیل کنم.
بالاخره اتفاق بزرگ رخ داد. من نیاز به یک تلنگر داشتم تا تمام آموختههایم را در معرض نمایش و قضاوت دیگران قرار دهم و همین کار خود، مهمترین قدم برای نوشتن کتاب میباشد. با شرکت در دوره معلم مؤلف خانم رویا روشن بخش، همکاری که همیشه هوش و ذکاوتش در عملگرایی را میستایم، شروع کردم به اقدام کردن.
و دو ماه سخت ولی با تمرکز را برای نوشتن کتابم آغاز کردم. البته که هوش مصنوعی در این راه به کمک من آمد و هرلحظه که ذهنم بهطور کامل از فکر کردن باز میایستاد از این ساخته هوشمند بشر کمک میگرفتم و چقدر شیرین بودند لحظاتی که با کمک هوش مصنوعی به یک گشودگی ذهن میرسیدم و ایدههای تازه در ذهنم جوانه میزدند.
در همان روزهای سخت نوشتن و اقدام کردن به این فکر میکردم که چندین نفر مثل من آروزی در آغوش کشیدن کتاب خود را دارند ولی آن را دست نیافتنی و دور میپندارند؟
و همین تصمیم باعث شد تا دانسته های خودم را به صورت یک دوره آموشی کوتاه مدت آماده کنم و در اختیار تمام آنانی که میخواهند تخصص خود را در قالب یک اثر ماندگار به جاودانگی برسانند قرار دهم.
من در زمینه نوشتن کتاب متخصص نیستم اما مسیری را طی کردهام که ساعتها و روزها و چه بسا سالهایی از عمر باارزش خودم را به پای ان گذاشتهام و اطلاعاتی دارم که میتواند طی این مسیر را برای شما کوتاهتر و سادهتر کند.