توقف، نگاه، حرکت
برخی از عبارات درست سر بزنگاه به دادمان میرسند. این عیارت (توقف، نگاه، حرکت) برای من چنین حکمی دارد. امروز که سر کلاس در بارهی مسیر حل سؤال برای دانش آموزانم صحبت میکردم، دیدم این عبارت در گنجینهی عبارتهای ذهنی من ثبت شده است. عبارتی که از ناهید وام گرفتهام و فکر نمیکردم روزی بتوانم خودم هم هنگام سخن گفتن از آن استفاده کنم. گویی خودم لمسش کرده باشم. این عبارت به قدری برای من درونی شده است که همچون صحنهای نفس گیر از یک فیلم اکشن تصورش میکنم. دختری با موهای آشفته در میدان نبرد که لحظهای توقف میکند، به اطراف نگاهی میکند و شرایط را برانداز میکند و دوباره با قدرت به نبردش ادامه میدهد.
خود را در میان نوشتههای شاهرخ مسکوب یافتم
داشتم فایل pdf کتابِ روزها در راهِ شاهرخ مسکوب را اسکرول میکردم. همیشه از میان روزنوشتهها آنها که مربوط به خود مسکوب و خانوادهاش هستند را میخوانم. نوشتههایی که در مورد شخصیت سیاسی و … هستند را کنار میگذارم. چون حال و حوصلهی درست و حسابی برای این جور چیزها ندارم. در میان برخی از نوشتهها خودم را میبینم. انگار که من آن جملات را نوشته باشم. گاه توصیفاتی میخوانم به طور کامل دارد من را توصیف میکند. تمام اینها عبارت «من درد مشترکم، مرا فریاد بزن» را تداعی میکنند. آدمی انگار محکوم است به تجربهی احساسات مشابه. نویسندگان و شاعرانی که این احساسات را به تصویر کشیدهاند، زبان مشترک ما بودهاند. جملات مسحورم میکنند. این من هستم که در روز بهاری غم انگیزی نوشته ام: همچنان بهار است، بهار پایدار. ولی در دلم همچنان خزان است. یا این نوشتههای بالا را گویی من در روزی
صداها و تصاویر زندگی من
در دوران کودکی من آلبوم عکس تقدس ویژهای در خانهمان داشت. بابا یک آلبوم بزرگ با جلد مخملی به رنگ آبی کاربنی داشت که تصاویری از دوران سربازیاش در آبادان، جنگ، دورهمیهای دوستانه، عکسهای دسته جمعیِ عروسیِ عمویِ بزرگتر و خانوادهای که دور سفرهی هفت سین جمع شدهبودند نگهداری میکرد. یک آلبوم کوچک قهوهای رنگ هم بودکه عکسهای خانوادگی در آن آرشیو شده بودند. یک دوربین آنالوگ قدیمی هم داشتیم که هر موقع بابا و مامان هوس میکردند لحظات زندگی را ثبت و ضبط کنند، یک فیلم برای دوربین تهیه میکردند و همینجوری وسط یک روز عادی از زندگی لباسهای تر و تمیز و زیبای خود را که مخصوص مهمانی رفتن بودند میپوشیدیم و کنار گلها و درختهای حیاط عکس میگرفتیم و اگر شانس میآوردیم و فیلم نمیسوخت بابا یک روزی که دیگر ظرفیت عکاسی دوربین تمام میشد، با احتیاط فیلم را از زیر دوربین در میاورد و میبرد عکاسی
کتاب «دعوت به نوشتن» اثر دوریس دوریه
چند وقت پیش به پیشنهاد شاهین کلانتری عزیز در لیست کتابهایی که باید تهیه کنم اسم کتاب دعوت به نوشتن را ثبت کرده بودم. اما اهمال کاری همیشگی، من را از خرید کتاب بازمیداشت. تا اینکه همان کتاب را ناهید عبدی عزیز نیز در میان حرفهای شیرینش معرفی کرد. دیگر بهانهای برای اهمالکاری باقی نمانده بود. اشتیاقم برای خرید کتاب و خواندن آن دو چندان شده بود و در شبی از شبهای نیمهی شهریور به همراه چند کتاب دیگر این را نیز خریدم و بعد از یک هفته در حالی که عازم سفری یک روزه بودیم، کتابها به دستم رسیدند. کوله بار سفر برای یک شب اقامت در طبیعت دامنههای سهند بسیار زیاد بود و در واقع در ماشین جایی برای وسایل اضافی وجود نداشت. اما مگر میشد وسوسه باز کردن بسته کتابها و دیدن آنها و ورق زدنشان را نادیده بگیرم؟ در کل مسیر رفت و برگشت من در
لذت به پایان رساندن
غذا خوردن، ارتباطات سالم با افرادی که دوستشان داریم، قدم زدن زیر باران پاییزی، خوردن نارنگی در عصر پاییز و بوییدن دستها که بوی نارنگی گرفتهاند، بوسیدن روی ماه دخترم، بوی قرمهسبزی خانه مامان، آب دادن به گلهای سر سبز خانه و …. همگی لذتبخش هستند. شاید به زودی حتی موارد دیگری را هم به لیست بالا اضافه کنم. اما لذت به پایان رساندن کارهای مهم هم عجیب خوشایند است. امروز یکی از پروژههایی که در راستای تولید محتوا برای دبیران فیزیک آغاز کردهبودم، تقریبا به پایان رسید. یعنی آخرین اپیزود کتاب صوتی به خاطر فیزیک را ضبط کردم و بسیار خوشحالم. برای هفته بعد فقط دو قسمت دیگر قرار است منتشر شود و بعد از آن باید به فکر پروژههای جدید و کارهای تازهتر باشم. ساخت کتاب صوتی از چیزی که فکرش را میکردم سختتر و زمانبرتر بود. مدتی را باید برای ضبط فایل در نظر میگرفتم و تقریبا
جدیدترین مطالب من:
- توقف، نگاه، حرکت
- خود را در میان نوشتههای شاهرخ مسکوب یافتم
- صداها و تصاویر زندگی من
- کتاب «دعوت به نوشتن» اثر دوریس دوریه
- لذت به پایان رساندن
- در برهوت تاریکی
- «بیتفاوتی» متضاد تمام چیزهای خوب
- این روزهای اول مهر
- خوشهسازی روشی سودمند برای نوشتن
- تفاوت مرور و خلاصه و نقد کتاب
- به رسم درخت گردو
- داستان یک عکس از پادکست برعکس
- نکاتی در باب تدریس نجوم به کودکان
- خنده دویدن درونی است
- چگونه برنامهریزی کنیم که به آن پایبند باشیم؟
- برنامه ریزی برای زندگی هدفمند (قدم های کودکانه)
- گزارشی مختصر از نظم شخصی
- لزوم استمرار داشتن
- چند خط اول از ۱۰ داستان برگزیدهی آنتوان چخوف
- بستهی زمانی چیست؟| زیباترین روش مدیریت زمان
بخشهای سایت من:
- پادکست نامه (۱۲)
- تئوری انتخاب (۱)
- توسعه فردی (۳۶)
- فیلمها (۱)
- کارآفرینی (۸)
- کتابهایی که میخوانم (۳۱)
- مجموعه ها (۶)
- مهارتهای مهم (۳)
- نظم شخصی (۵)
- نوشتههای من (۲۷۶)
- هدف گذاری و مدیریت زمان (۲۵)
آرشیو ماهانه
- مهر ۱۴۰۳ (۱۰)
- شهریور ۱۴۰۳ (۱۲)
- مرداد ۱۴۰۳ (۳۰)
- تیر ۱۴۰۳ (۲۵)
- خرداد ۱۴۰۳ (۲۱)
- اردیبهشت ۱۴۰۳ (۲۴)
- فروردین ۱۴۰۳ (۳۰)
- اسفند ۱۴۰۲ (۳۱)
- بهمن ۱۴۰۲ (۲۴)
- دی ۱۴۰۲ (۲۸)
- آذر ۱۴۰۲ (۲۷)
- آبان ۱۴۰۲ (۷)