من می‌خوابم به امید اینکه بعد از بیدار شدن همه چیز را فراموش کرده باشم.

Good and evil both increase at compound interest. That is why the little decisions you and I make every day are of such infinite importance. The smallest good act today is the capture of a strategic point from which, a few months later, you may be able to go on

گاهی درست در لحظه‌ای نیاز به شنیدن حرفهایی داری که توانایی ات برای تحمل مشکلات افزایش یابد و ناگهان در معرض همین جنس از حرفها قرار میگیری. این یعنی شانس و اقبال فراون. پ.ن: این حرفهایی که درباره شان صحبت کردم مربوط به وبیناری بود که علی سریزدی عزیز برگزار

به نظر من که نه! فکر کنید بنویسید و کسی آنرا نخواند! یا بخواند و هیچ واکنشی نشان ندهد! بخواند و بانظرات منفی زیر نوشته‌ات را بمباران کند. همه این احتمالات یعنی برای نوشتن باید خیلی بیشتر از قدرت نویسندگی مهارت داشته باشی.  

امروز را با خبر جنگ شروع کردم. جنگی که خدا میداند قرار است چه بر سر ما آورد. چیزی رخ نداده اما زندگیهایمان زیر بار مشکلات سوراخ شده است. دفتر مدرسه سراسر پر بود از بحث جنگ و عده‌ای زیاد که به طرز ناباورانه‌ای از وقوع چنین اتفاقی به طور

وقتی از چیزی انتظار بالایی دارم ناگهان تمام معادلات را به هم میزند و به بدترین شکل ممکن خود را نشان میدهد. مثل همین امروز که انتظار داشتم عالی باشد اما نشد

امروز دارد به پایان می‌رسد و من دارم این روز را ورق می‌زنم تا وارد هفته‌ای پرکار و چالشی بشوم🌹 تولد رزناز را پشت سر گذاشتیم. بهترین لحظه زندگی من در آن روزها آمدن رزناز بود. دنیا به طرز اعجاب‌انگیزی زیبا به نظر می‌رسید و من خالی از هرگونه حس

نوشتن من را از سیاهی به روشنایی هدایت کرده‌است. وقتی خاطرات خاک خورده‌ی اعماق ذهنم را بیرون می‌آورم و نگاهشان میکنم، اثری پر رنگ از نوشتن در مقابل چشمانم ظاهر میشود. روزهایی که به طور پنهانی و دور از چشم مامان، دفتر خاطرات زیبایش را که جلدی مزین به  دختری