شهرویور نامه روز بیست و دوم-گزارشهای پراکنده

نوشتن این اعداد بالای هر نوشته تلنگر خوبی برای من هست، چون که گذر زمان و میزان فعالیت خودم رو دقیق تر رصد میکنم. اوایل که میخواستم اینجا بنویسم شماره های به کندی بالای هر صفحه ثبت میشدند. اما این روزها احساس میکنم روزها سریعتر سپری میشوند و من با سرعت بیشتری در این وبلاگ نوشته منتشر میکنم.

هنوز نوشته ها کیفیت مطلوب دلخواه من رو کسب نکردند و وقتی برمیگردم از اول اونها رو مطالعه میکنم گاهی خندم میگیره ولی همین که سعی کردم به هر ترفندی وبلاگ رو زنده نگه دارم فعلا امیدوارم میکنه.

امروز که با عطر بارون از خواب بیدار شدم اشتیاق نوشتن به طرز باور نکردنی در من بیشتر شده بود.

چه خوب میشد اگر همین الان تک و تنها توی یک کلبه چوبی (البته مجهز از لحاظ تکنولوژی، چون من طاقت دوری از تکنولوژی رو ندارم) وسط جنگل و روبروی پنجره ای که میشد تصویر جنگل بارون خورده رو از توش به راحتی دید، نشسته بودم و در حال نوشتن بودم.

ولی خب زیاد هم مهم نیست که الان اونجا نیستم چون بوی باران و این خواسته ذهنی باعث  میشه وضعیت رو به خوبی در ذهنم تصور کنم. این هست قدرت ذهن!

من با تصورات ذهنی خودم خیلی وقت ها تونستم خودم رو از مهلکه های نابود کننده ای نجات بدم. شاید اگر این قدرت رو نداشتم بارها وسط حس و حال بدی که به هر دلیلی به سراغم اومده بودند میشکستم.

دیروز به یک نکته مهم پی بردم، اینکه نوشتن گزارشی از کارهایی که در مدت مشخصی مثل یک هفته یا یک ماه و شاید یک سال انجام دادم بهانه خوبی برای روشن نگه داشتن چراغ وبلاگ میتونه باشه. البته که نمیشه راجع به هر چیزی اینجا توضیح داد! ولی میشه مشاهدات و شنیده های جذاب رو مطرح کرد.

پس اجازه بدید از همین دیروز برگردیم به عقب و چند روز پیش ببینم چکارهایی انجام دادم!

دیروز در حین مطالعه مطلبی به یک فیلم کوتاه رسیدم به نام ۱۵۰۰ کلمه!

مردی تا پایان عمرش فقط ۱۵۰۰ کلمه فاصله داشت و بعد اتمام این تعداد کلمه که بر زبان جاری میکرد دیگر همه چیز تمام میشد! و به راحتی تمام آن ۱۵۰۰ کلمه را از دست داد!

واقعا کلمات داشته های باارزش ما هستند و ما بی توجه از داشتن آنها هر روز سهم خودمان از کلمات را به بدترین شکل ممکن صرف میکنیم.

حس خوبی نسبت به فیلم نداشتم. و برایم اذیت کننده بود. مخصوصا آخرین کلمه که به راحتی از دست رفت!

 

 

در حین رانندگی به بخشی از یک پادکست گوش دادم. پادکست رادیو زی از غزاله غفاری که با دختری مهاجر صحبت میکرد.

فضای مهاجرت واقعا برای من عجیب و تاریک هست! و دیگر از دیدن و شنیدن این همه آدم که رفته اند و رستگار شده اند خسته شده ام!

همه آنها در شبکه های اجتماعی خود شاد هستند، لباسهای رنگی و دلخواه من را به تن دارند! همیشه در حال انجام فعالیت های مطلوب من هستند! کار میکنند و تحصیل میکنند و برق غرور و افتخار از چشمانشان بیرون زده است!

اما همیشه برای من سؤال است که چگونه؟

چطور ممکن است که تا این حد همه چیز ایده ال و بر طبق اصول موفقیت چیده شده باشد؟

و بعد منطقی و تراپیست وجودم مقابلم ظاهر میشود و با قیافه ای مهربان در حالی که با یک دستش عینکش را چایین کشیده تا از بالای عینک به من نگاه کند، تذکر میدهد که زیاد گول این ظواهر را نخورم. چون آن افرادی که حال خوبی ندارند و نتوانسته اند به موفقیت چشمگیری برسند، خود را در شبکه های اجتماعی به نمایش نمیگذارند تا ببینی زندگی روی تاریکی هم دارد.

 

با یک معلم زبان صحبت کردم که بازهم بتونم روند خوندن زبان انگلیسی رو از سر بگیرم. سال گذشته که شروع کردم به خوندن از کلاسی که گرفتم زیاد راضی نبودم و نتوانست  انگیزه لازم رو در من ایجاد کند.

 

دنبال معلمی هستم که بتونه خیلی دقیق و مشخص برام برنامه بنویسه و من رو در مسیر خودم راهنمایی کنه اما هرچقدر فکر میکنم فرصت مناسبی برای این کارها پیدا نمیکنم. من عملا در طول هفته هیچ زمان آزادی نخواهم داشت که بخوام برای زبان خوندن وقت بگذارم. اما سعی خواهم کرد بدون بهانه به این کار اقدام کنم.

 

به آخرین اپیزود پادکست هاگیر واگیر گوش دادم. یک پادکست گفتگو محور بین سه نفر (سیاوش صفاریان پور و دکتر پژمان نوروزی و ماندنی) در بین این شخصیت ها مطلوب ترینشان برای من سیاوش صفاریان پور هست. و نامطلوبترینشان ماندنی!

 

 

گفتگوها عموما با خنده ها و قهقهه های مجری ها همراه هست که در حین کارهای دستی مثل ظرف شستن و جارو کشیدن و … میتونه چند دقیقه ای آدم رو شاد کنه.

 

اپیزودها عموما اثر برجسته ای به حساب نمیان اما در مورد اتفاقات شاخصی که در اخبار مطرح میشوند گفتگوهایی از منظر دید این سه نفر شکل میگیره که باعث میشه من شروع کنم به فکر کردن راجع به اون موضوعات به شکل متفاوت تر! شاید اگر خودم با اون اخبار یا موضوعات روبروی میشدم توجه زیادی بهشون نمیکردم!

 

ولی همین بحث ها باعث میشه من فکر کردن رو تمرین کنم.

در مدتی که سپری شد چندبار تصمیم گرفتم بشینم و جزوه کلاس نجوم سفر به دشت ستارگان رو از روی ویدیوها بنویسم اما وقت نکردم. و در اولین فرصت این کار را انجام خواهم داد.

 

در گزارش بعدی میبینمتون. تا اون موقع سعی میکنم دقیق تر باشم و گزارش خوبی ارائه کنم.

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط