اخیرا در جایی خواندم که یکی از مشاهیر و نویسندگان جهان در نامهای برای دوستش نوشته است: “گر به اندازه کافی وقت داشتم نامهای کوتاهتر برای شما مینوشتم.” یعنی خود این شخص نوشتنهای طولانی و جملات بلند خود را به شتابزدگی و عجول بودن خودش نسبت داده است و فکر میکرده که اگر با دقت و تمرکز در زمان بیشتری به نگارش نامهها اقدام میکرده، حتما جملاتی بهتر و کوتاهتر و سادهتر برای ابراز نظرات خود مینوشته است.
و چقدر این تعجیل در انجام کارهای مختلف باعث میشود نسخههای بی کیفیتی از خودمان ارائه کنیم. در حالی که اگر با طمانینه و سر صبر و حوصله کارهایمان را انجام دهیم و برای آنها به اندازه کافی وقت بگذاریم و در موردشان بیندیشیم حتما ایجاز و کوتاهی حاصل از این دقت بر زیبایی کار ما خواهد افزود.
گاهی در سخن گفتن آنقدر آسمان و زمین را به هم میدوزیم که سر رشته کلاممان برای شنونده ناپیدا مینماید و نتیجه و چکیده سخن اصلا قابل فهم نیست. در حالی که اگر خوب فکر کنیم میتوانیم منظور خود را در قالب جملهای کوتاه طوری بیان کنیم که هم زیبا باشد و هم قابل فهم برای همه.
در حین تدریس فیزیک، من به شدت به ارزش این سادگی بیان پی بردهام. چه بسا زمانهایی که با تقلای فراوان سعی کردهام موضوعی از فیزیک را برای دانش آموزان توضیح دهم اما در نهایت بعد خستگیهای فراوان با چهره گنگ و سردرگم دانش آموزان روبرو شدهام. اما وقتی زمان زیادی برای سادهسازی و قابل درک کردن جملات خودم صرف نمودهام همان موضوع را چنان برای دانش آموزان قابل درک و فهم کردهام که برق یادگیری را از چشمانشان خواندهام.
امروز که برای جمله ای قرار است در کتابم ثبت شود، منبع قابل اطمینانی در اینترنت جستجو میکردم به نقل قولی از ریچارد فاینمن رسیدم که قرار بوده برای دانشجویان سال اولی دانشگاه کلتک موضوعی را سادهسازی کند اما پس از چند روز که نتوانسته بود آن موضوع را سادهسازی کند به همکاران خود گفته بود: “من نتوانستم مطلب را در حد دانشجویان سال اول سادهسازی کنم و این یعنی به قدر کافی موضوع را یاد نگرفته ام.”
فکر کردن به اینکه فاینمن در مورد موضوعی که خود تسلط بالایی بر آن داشته چنین صحبتی بیان کرده من را شدیدا به فکر وا میدارد.
چقدر تا الان نسبت به چیزهایی که در موردشان صحبت کرده ام دانش و تسلط کافی داشته ام؟
چقدر سعی کرده ام در جایی که دانش کافی ندارم سکوت پیشه کنم؟
چقدر از حرف هایی که میزنم برای مردم و مخاطبان من قابل درک هستند؟و چندین سؤال دیگر که در ذهنم رژه میروند.
با این فکرها بیشتر محتاط میشوم و سعی میکنم دانشم را تا حدی بالا ببرم که حرفی ساده برای گفتن داشته باشم.