این روزها بیشتر به این موضوع فکر میکنم که چطور میشود ناگهان حالم از این رو به آن رو میشود.
چرا ناگهان احساس میکنم که در میان صحرایی بی انتها تنها و رها شده قرار گرفتهام و نمیدانم به کدام سمت بروم که از دست این اضطراب و تنهایی رها شوم.
نتیجه این است که خیلی بیش از حد راجع به آیندهی هر چیزی خیالپردازی های حساب نشده میکنم.
مثلا وقتی کاری را شروع میکنم به این فکر میکنم که حتما در نهایت آن کار به بهترین شکل ممکن و کاملا بدون نقص انجام خواهد شد.
یا وقتی با کسی آشنا میشوم فکر میکنم که این شخص دیگر با بقیه آدمها فرق دارد و میتوان در کنارش رشد کرد.
یا وقتی سرمایه گذاری انجام میدهم به این فکر میکنم که حتما در بالاترین میزان سود حاصل خواهد شد…
اما نمیشود که نمیشود!
شاید اگر این ذهنیت خود را تغییر دهم بهتر میتوانم زندگی کنم و با مشکلات کنار بیایم.
آگاه بودن به ذهنیت های نادرست خودم باعث میشود برخورد بهتری با آنها داشته باشم و با درون خودم به خوبی مواجه شوم.
این روزها باز برنامه کاری بیش از حد انتظارم شلوغ و فشرده است و ماههای آخر سال به طرز وحشتناکی روی خشن زندگی را به من نشان میدهند.
با وجود اینکه برنامه شلوغ است و دیگر حواسی برای فکر کردن به کارهای اساسی باقی نمی ماند. اما اصرار بچهها من را وسوسه میکند که به فکر برگزاری کلاسهای جمعبندی بیفتم.
خیلی جلوی خودم را میگیرم که این کار را انجام ندهم. اما فکر کنم نیاز داشته باشم به این کار.
امروز دیگر کلاسهای دوازدهم کاملا خالی بود به جز یک نفر از هر کلاس که برایشان کلاس کاملا خصوصی و VIP برگزار کردم. دوستشان داشتم و هرچند ترجیح میدادم در آن تایم بنشینم و کتاب بخوانم. ولی از اینکه توانستم به آن دو نفر کمک کنم احساس خوشحالی میکنم.
در خبرنامه جیمز کلییر چنین آمده است:
“من در مورد تصمیمات به سه طریق فکر می کنم: کلاه، کوتاه کردن مو، و خالکوبی.
اکثر تصمیمات مانند کلاه هستند. یکی را امتحان کنید و اگر آن را دوست ندارید، آن را برگردانید و دیگری را امتحان کنید. هزینه اشتباه کردن در این تصمیمات کم است، بنابراین سریع حرکت کنید و یک سری کلاه را امتحان کنید.
برخی تصمیمات مانند کوتاه کردن مو هستند. شما می توانید یک مورد بد را برطرف کنید، اما این جبران سریع نخواهد بود و ممکن است برای مدتی احساس حماقت کنید. از کوتاه کردن موی بد نترسید. معمولاً امتحان کردن چیز جدید ریسکی است که ارزش آن را دارد. اگر نتیجه ندهد، تا این زمان سال آینده به حالت قبلی باز میگردید.
اما برخی از تصمیمگیریها مانند خالکوبی است. وقتی آنها را درست کردید، باید با آنها زندگی کنید. برخی از اشتباهات غیر قابل برگشت هستند. شاید برای لحظهای جلو بروید، اما بعد نگاهی به آینه بیندازید و دوباره آن انتخاب را به یاد آورید. حتی سال ها بعد، این تصمیم اثری از خود بر جای میگذارد. وقتی با یک انتخاب برگشت ناپذیر روبرو هستید، به آرامی حرکت کنید و با دقت فکر کنید.”