همیشه دوست داریم موفقیت را در کارهای مختلف تجربه کنیم. اما موفقیت چیست؟ ما چه تعریفی از موفقیت داریم؟
من فکر میکنم تعریف موفقیت تا حدودی شخصی است. و تعریفی که خودم از موفقیت دارم به این صورت است:
بعد از یک یا دو یا ده سال وقتی به کارهای امروز خودم فکر میکنم چه احساسی دارم؟ احساس شادی و آرامش یا احساس پشیمانی و رنج؟
همین تصویرسازی از آینده من را مجاب میکند تا امروز به نحوی رفتار کنم که احساس آرامش و شادی را به سالهای آیندهی خود هدیه دهم.
قبلا تعریفی در مورد کارآفرین موفق شنیدهام که میگوید:
فرد کارآفرین کسی است که حاضر است مدتی به گونهای زندگی کند که دیگران نمیخواهند آنگونه زندگی کنند و پس از مدتی طوری زندگی میکند که دیگران حتی اگر بخواهند هم، نمیتوانند مثل او زندگی کنند.
لازمه موفق شدن این است که ما یک سری از حالتهای تعادل در زندگی را به هم زنیم.
همهی ما به خوبی میدانیم که رفتارهای عادی نتایج عادی به بار میآورند. یک زندگی معمولی دستاوردهای معمولی میدهد. یک برنامهی متعارف یک نتیجهی متعارف ایجاد میکند.
اما اگر نگاهی به زندگی همه افراد موفق بیندازیم متوجه میشویم که یک سری از توازنها را به هم زدهاند.
در اینجا بیشتر منظور من روی این بخش از ماجرا است که اگر در دورانی به سر میبریم که قرار است خیلی سختی بکشیم و قرار است کارهایی انجام دهیم که دیگران نمیخواهند انجام دهند و اگر مسیر درست را انتخاب کرده باشیم در مسیر موفقیت هستیم و در ادامه به جایی خواهیم رسید که دیگران نمیتوانند به آن برسند.
افرادی که کسب و کاری راه انداختند کسانی بودند که از چیزهایی گذشتند که دیگران حاضر نبودند دست بکشند و در نهایت به جایی رسیدند که دیگران نمیتوانند برسند.
در مورد تحصیلات و دانشگاه هم همینطور است.
خیلیها هستند که به سختی درس خواندهاند و در دانشگاه روی مطالعات و تحقیقات کار کردهاند و درنهایت به مدارجی رسیدهاند که دیگران اگر بخواهند هم نمیتوانند برسند. یعنی درطول آن مدت زمانی که دیگران به فکر تفریح بودهاند این افراد به فکر درس و تحصیل و مقالهنوشتن و زبان خواندن بودهاند که یکهو متوجه میشویم آن فرد در یک دانشگاه معتبر در یک شهر خوب پذیرش میگیرد. اینجاست که باید بدانیم چنین نتیجهای حاصل ساعتها مقاومت در برابر خواستههای ذهنی و تمرکز بر فعالیتهای دشواری بوده است که فرد برای موفقیت خود انتخاب کردهاست.
اگر در شرایط سختی قرار گرفتهایم باید بدانیم که اتفاقا در جای درستی قرار گرفتهایم.
هنگام تحمل سختیهای مسیر، قرار نیست با دیگران رقابت کنیم، این سختیها معیاری هستند برای اینکه بدانیم اگر در چنین شرایط دشواری هستیم در عین حال در حال افزایش کیفیت زندگی خود میباشیم.
شاید در حال تحصیل و یادگیری مهارتی باشید که هنوز آن مهارت به کسب و کار تبدیل نشده و یا زبان میخوانید و هنوز یادگرفتههایتان به یک دستاورد نهایی منجر نشده و یا در حال راهاندازی کسب و کارخود میباشید و شغل کارمندی خود را کنار گذاشتهاید و هنوز درآمدی ندارید. اما میدانید که موفقیت بهایی دارد و شما در حال پرداختن این بها میباشید.
معنای رشد از دیدگاه فروید
فروید جملهای دارد که بسیار مهم است و میتوان آن را الگوی زندگی قرار داد.
رشد یعنی توانایی به تعویق انداختن لذتها.
به تعبیری بلوغ یعنی توانایی به تعویق انداختن لذتها
شاید این جمله ساده به نظر برسد ولی زمانی که در آن عمیق میشویم اصل ماجرا مشخص میشود.
اگر نگاهی به گذشتهی خود بیندازیم متوجه میشویم هرجا دستاوردی داشتیم به خاطر این بوده که توانسته ایم برخی از لذتها را به تعویق بندازیم و یا نادیده بگیریم و هر جا شکستی داشتیم به این دلیل بوده که نتوانستهایم از لذتهای خود بگذریم.
ما لذتی را که زودتر به دست میآوریم ترجیح میدهیم به لذتی که قرار است در آینده به دست بیاوریم.
دلیل شکست بسیاری از افراد در تحصیل این است که نتوانستهاند بر تمایل خود به کارهایی که نتایج لذتآور آنی دارند غلبه کنند و به سراغ کارهیا دشواری بروند که نتایج آنها در طولانی مدت مشخص میشود. و به این ترتیب مثلن، گشت و گذار در شبکه های اجتماعی را به مطالعه ترجیح دادهاند.
یا دلیل عدم موفقیت بسیاری از افراد در راهاندازی یک کسب و کار این است که نمیتوانند کارهای دشوار این مسیر را به لذتهای زود گذر ترجیح دهند.
یک تعبیر خیلی خوبی میتوان از این جمله داشت: وقتی فروید میگوید رشد به معنی توانایی در به تعویق انداختن لذت است پس هرکدام از ما به میزانی رشد کردهایم و بالغ شدهایم که توانایی به تعویق انداختن لذت را داریم.
در کنار اینکه فروید میگوید بلوغ یا رشد به معنای به تعویق انداختن لذتها است میتوان گفت رشد به معنی به تاخیر انداختن ارضای نیازها است.
هر کدام از ما صبح به محض اینکه در رختخواب خود بیدار میشویم، دوست داریم مجدد بخوابیم.
و اینجاست که این تفکر باید به ذهن ما برسد که اگر من یک انسان رشدیافته هستم باید بتوانم ارضای خوابم را به تعویق بیندازم.
در واقع مدیریت زمان، مدیریت رنجها و لذتها است.
اگر میخواهی بدانی چقدر بالغ شدهای و چقدر بزرگ شدهای ببین چقدر میتوانی لذتهای خود را به تعویق بیندازی. ببین چقدر میتوانی برآوردهشدن نیازها و غرایز خود را به تعویق بیندازی.
ما اگر رشد کردهایم باید بتوانیم به تعویق بیندازیم؛ هم نیاز خود را و هم لذت خود را.
و اگر این مانیفست کسی باشد، وقتی درحال درس خواندن است و به فکر لذتِ برداشتنِ گوشی و گشتزدن در شبکههای اجتماعی بیفتد زود مچ خود را میگیرد و با خودش زمزمه میکند که من دیگر بزرگ شدهام و مینشینم تفکر میکنم و حساب و کتاب میکنم و هزینه فرصت هر تصمیمی را در نظر میگیرم. و نتیجه چنین محاسباتی موفقیت در امر تحصیل خواهد بود.
تفاوت اصلی بین افراد موفق و افراد بسیار موفق در این است که افراد بسیار موفق به بسیاری از چیزها جواب رد میدهند.
در شرایط امروز، هیچ چیز خطرناکتر از دل بستن به کامیابی دیروز نیست.
موفقیت توانایی رفتن از شکستی به شکست دیگر است بدون از دست دادن اشتیاق.
وقتی میخواهی موفقیت خود را ارزیابی کنی، ببین چه را از دست دادهای که این را بهدست آوردهای.