دیروز خبر انتشار کتابی که مدتها انتظارش رو میکشیدم و هفتهای چندبار در گوگل اسمش رو جستجو میکردم ببینم منتشر شده یا نه، دیدم. البته یک روز قبلتر در پیج آقای احمدرضا نخجوانی عکسی منتشر شد از گروه دوستانهای که بسیار غبطه برانگیز بود. جمعی که به عکس وزن بالایی میدادند و البته حضور محمدرضا شعبانعلی که در وسط تصویر چگالی زیادی را متمرکز میکرد.
روی میز و جلوی تمام آنها کتابی به چشم میخورد. کمی که دقیقتر شدم و اسم کتاب را خواندم، چشمانم برق زد. همان تابی بود که محمدرضا در فایلهای صوتی نوروزی به آن اشاره کرده بود. همان که همه جا را جستجو میکردم و پیدایش نمیکردم.
حسرتم به بودن در چنین جمعی بیشتر شد. باز هم رفتم به سایت متمم و اسم کتاب را جستجو کردم و بازهم خبری نبود. تا اینکه بعد از یک روز آقای نخجوانی استوری منتشر کردند و از فروش کتاب رونمایی کردند. بدون لحظه ای درنگ کتاب را خریدم و حالا ذوق رسیدنش را دارم. امیدوارم که هرچه زودتر این کتاب را در آغوش بکشم.
احساس میکنم در آغوش کشیدن و خوندن این کتاب گوشهای از لذت همصحبتی با محمدرضا را برایم تداعی کند.
حتما وقتی کتاب به دستم رسید برایتان در مورد آن مینویسم و نکاتی از کتاب را با شما به اشتراک میگذارم.
راستی کتاب دیگری را از انتشارات آریانا قلم خریداری کردم که تو اداره پست گیر کرده و برای همین چشم انتظار این کتاب هم هستم.
واقعا خرید و مطالعه کتاب بهترین دلخوشی من در این زندگی هست و دوست دارم یک هفته بدون گوشی به مسافرتی بروم و فقط تعدادی کتاب با خودم ببرم و فقط مشغول مطالعه باشم. اینطوری خیلی لذت خواهم برد.