دو روزی میشه که کتاب محمدرضا شعبانعلی به دستم رسیده. همان کتاب که با عشق تمام خریدمش. درست در اولین لحظهای که به طور رسمی رونمایی شد.
قبلتر و در پستهای قبلی گفتهام که چقدر به محمدرضا ارادت دارم و چقدر از او و سایت معروفش متمم چیزهای زیادی یاد گرفتهام.
در حین مطالعهی کتاب زیر برخی از جملات خط میکشم. نه به این خاطر که این جملات مهمتر از سایر جملات کتاب هستند، بلکه به این خاطر که این جملات یا باعث یادآوری خاطرهای در ذهنم شدهاند و یا باعث روشن شدن چراغهای ذهنم شدهاند و به خودم گفتم ای بابا چرا من قبلتر به این صورت در مورد این موضوع فکر نکردهام و برخی دیگر سوالهای جدیدی در ذهنم ایجاد کردهاند.
میخواهم بخشی از این جملات را در اینجا بیاورم. این جملات فقط بخش کوچکی از این کتاب وزین هستند و شاید به تدریج که بخشهای بیشتری از کتاب را مطالعه میکنم جملات بیشتری به آن اضافه کنم.
به شما توصیه میکنم این کتاب را تهیه کنید و از خواندن آن لذت ببرید چرا که برای مطالعه کتابهای بعدی که خواهید خواند راهگشا خواهد بود.
…این هم سؤال پیچیدهای است که اگر فردی کتابی را پنهانی و بدون پرداخت پول از کتابفروشی برداشت و شب مشغول مطالعه آن شد، یک نفر به آمار دزدها اضافه میشود یا کتابخوانها یا هردو؟
کتاب باید ما را در سفری هدایت شده با خود همراه کند. وقتی از سفر حرف میزنیم، یعنی میدانیم که ابتدا کجا ایستادهایم، مقصد را هم کمابیش میدانیم و میشناسیم، یا لااقل در بارهاش چیزهایی شنیدهایم و اکنون میخواهیم این مسیر را از مبدا تا مقصد طی کنیم.
ویژگی کتاب این است که خواننده بتواند در آن غرق شود و مطالعه عمیق را تجربه کند.
اینکه فردی بیشتر مطالعه کرده ممکن است به این معنا باشد که کتاب بیشتری در خانه در دسترسش بوده، یا پدر و مادرش بیشتر اهل مطالعه بودهاند. این خود میتواند به این معنا باشد که والدین فرد در طبقه اجتماعی بالاتر و دسترسی بیشتر به شبکههای ارتباطی زمینهساز شغل بهتر و درآمد بیشتر برای او بوده باشد.
برخلاف موعظههای سخنرانان انگیزشی، شناخت خودمان و دانستن خواستههایمان برای موفقیت شرط کافی نیست، اما بیتردید شرط لازم است. ما هرگز نمیتوانیم به چیزی برسیم که نمیدانیم چیست.
مطالعهی واقعی و اثربخش در تبدیل ما از انسان به سرمایهی انسانی مؤثر است، همان موجود نایابی که همه نیازمند آناند و در هر مجموعه و سازمانی چنان به سرعت جای خود را پیدا و تثبیت میکند که دیگران نمیتوانندبه سادگی ادامهی فعالیت خودشان را بدون حضور او تصور کنند. این تقریبا همان نقشی است که ست گادین از آن به نام مهره حیاتی یاد میکند.
با خواندن کتابهای ارزشمند میتوانیم به هزاران انسان دیگر تبدیل شویم و از دریچه چشم و ذهن آنها جهان را ببینیم و در عین حال هنوز خودمان باشیم.
امروز ۲۶ خرداد ۱۴۰۳ است و من برای بار دوم میخواهم این نوشته را به روز رسانی کنم. باز هم جملاتی از کتاب را میآورم که برای من جالب بودند.
علامت گذاری کارکرد دیگری هم دارد که حیف است از آن غافل شویم. کتاب علامتگذاری شده میتواند هدیهای بسیار ارشمند برای دوستان صمیمی باشد. کتاب نو و دست نخورده که از کتابفروشی میخریم، صرفا کالاست. اما کتاب علامتگذاری شده دیگر کالا نیست.
و اما این جملات جالب راجع به علامت گذاری کتاب بیشتر من را به وجد میآورند. (البته این جملات نقل شده از کتاب نوشتن در حاشیه از آنتونی پتروسکی است.
وقتی روی صفحات کتاب علامت میگذارید، کتاب هم علامت خود را در وجودتان ثبت میکند. خواندن این نیست که بنشینید و تکیه بدهید و ببینید که متن یا نویسنده آن چه حرفی برای گفتن دارند.
در واقع یکی از دشواریهای خواندن این است که صفحات پیش روی شما صرفا زمانی حرف میزنند که نویسندگانشان سکوت کنند و شما در جایگاه ایشان کار را ادامه دهید.
استحکام زنجیر استدلال به اندازهی استحکام ضعیفترین حلقهی آن است.
…میشود اداعا کرد که همیشه غنا بخشیدن به متن در گرو طولانی کردن آن نیست. گاهی با حذف بخشهایی از متن میتوانیم آن را غنیتر کنیم.
این همان قانون پایهای تبلیغات است که اگر میخواهی خریده شوی باید به بهانههای گوناگون دیده و شنیده شوی.
کتاب خواندن را باید مانند مراسم مذهبی جدی بگیریم و به مقدمات، موخرات، آداب، شروط و محیط آن توجه کنیم.
ادامه دارد …