امروز گویا تاریخ رند است. البته که به جز زیبایی هیچ تاثیر دیگری ندارد این رند بودن. مثل تمام اتفاقات امروز که تفاوت چندانی با سایر روزها نداشتند.
صبح با مطالعه شروع شد و بعد هم که زندگی روال عادی خود را طی کرد. بدون تمرکز کافی بر روی کارهای مهمی که باید انجام شوند.
کار مهمی وجود دارد که به شدت اهمالکاری میکنم نسبت به انجام دادنش. در حالی که باید تا آخر همین ماه به اتمام برسد. اما نمیدانم چه مرگم شده است. باید فکری به حال خودم بکنم.
همین چند دقیقه پیش داشتم دنبال کار تازه میگشتم و این یعنی به تعویق افتادن کارهای اصلی. خیلی زود به خودم آمدم و تمام تصمیمات جدید را زیر پا گذاشتم. مگر من چند نفر هستم و چند کار میتوانم با هم انجام دهم؟
بدون نوشتن اما نمیتوانستم بروم سراغ کار اصلی. آمدم اینجا بنویسم و تعهد بدهم که همین الان استارت کار را میزنم و اجازه نمیدهم که کار به روز دیگر موکول شود. و میروم.
قول میدهم وقتی شب برگشتم با خبرهای خوبی برگردم.
پ.ن:خبر خوب اینکه یک نفس ویدیوی حل تشریحی سوالات فصل ۳ را استارت زدم و تمام کردم. این خیلی عالی بود.