وقتی اینجا میام و میبینم تاریخ نوشتهها رو دود از سرم بلند میشود. گاهی روزها آنچنان سریع و بیرحمانه میگذرند که من حتی متوجه نمیشوم دو روز اینجا نبوده ام و نتوانسته ام چیزی بنویسم.
به خودم دلداری میدهم و میگویم عیبی ندارد هر کس دیگری به جای تو بود و اتفاقات این دو روز را متحمل میشد هم حساب روزها از دستش خارج میشد.
حیف که نمیتوانم همه چیز را بازگو کنم. اما باز همین دلداری و کشیدن خودم در آغوش خودم باعث میشود کمی بهتر شوم و امیدی برای ادامه دادن در دلم سبز شود. به راستی گاهی ما به جز خودمان هیچ تکیه گاهی نداریم و این یعنی باید بیشتر از قبل مواظب خودمان باشیم.