در این روزهای پر مشغله، پر خبر، پر تبلیغات و پر از چیزهایی که هدفشان فقط دزدیدن توجه ما هستند چطور میتوانیم زندگی منظمتری تجربه کنیم که ما را به بازی در جلوی صحنه نزدیکتر کند؟
کالای گران توجه ما به هزاران ترفند در حال به یغما رفتن است و ما بخش بزرگی از زمان خود را برای پرداختن به امور سطحی فراوان از دست میدهیم.
در این میان همانطور که در پست قبل اشاره شد، ما خود به هوای اینکه در حال انجام کارهای مفید هستیم، بخش زیادی از انرژی و توجه خود را صرف کارهای شبه مثبت میکنیم و همین جاست که حصاری از نگرانی اطراف ما را فرا میگیرد.
به عبارتی در دایرهی نگرانی غرق میشویم. نگران همه چیز هستیم. نگران گذشته و آینده هستیم بی آنکه توجهی تمیز و متمرکز به زمان حال داشته باشیم.
خود را سرزنش میکنیم و تمام کارهای گذشتهی خود را نقد میکنیم. و یا به اینکه در آینده قرار است چه اتفاقی بیفتد فکر میکنیم. بی آنکه اختیاری بر کنترل امور آینده داشته باشیم.
اگر بتوانیم زندگی خود را کنترل کنیم و احساس کنیم که روی کارهای مهمی نفوذ داریم، در دایره ی دیگری قرار میگیریم به نام دایرهی نفوذ، که شاید به نظر مثبت بیاید ولی این به معنی این نیست که در این حالت کارِ ما درست است.
قرار گرفتن در دایرهی نفوذ زمانی نگران کننده است که بیش از حد خود را درگیر کارهای شبه مثبت کنیم.
برای مثال اگر دانشآموز هستید شاید پرداختن به کار خلاصه نویسی های دقیق و رنگی و شکیل یک کار مهم به شمار آید و شما با انجام این کار احساس کنید که نفوذ خوبی بر کارهای تحصیل خود دارید. اما در واقع شما از کار اصلی که درس خواندن و یادگیری است فرار کردهاید و به چنین کار شبه مثبتی روی آوردهاید.
حلقه یا دایرهای که در زندگی هدفمند، به کار ما میآید و برای موفق شدن و بهبود اوضاع نظم شخصی باید در آن قرار بگیریم، دایرهی تمرکز است.
زمانی که در دایرهی تمرکز قرار میگیریم در واقع در حلقهی اصلی نظم شخصی قرار گرفتهایم. اینجاست که میتوانیم به کارهای اصلی خود بپردازیم و با انجام کارهای کمتر بیشترین نتایج را بدست آوریم.
و اینجاست که میتوان گفت : «کمتر، بیشتر است.»
در این حلقه ما با تمام وجود با خودمان بر سر کار حاضر هستیم و لایههای عمیق کار را در مییابیم. و اینجاست که خلاقیت رخ میدهد.
در حلقه تمرکز، ما نگرانیها را کنار زدهایم، و نفوذ خود را بر کارها افزایش دادهایم.
یعنی وقتی بر کارمان تمرکز داریم، افسار زندگی بیشتر در دستان ما قرار میگیرد و به تبع آن نگرانی و اضطراب از زندگی ما دور میشوند.
اما چگونه میتوان در داخل دایرهی تمرکز قرار گرفت؟
این بر میگردد به تعریفی که از هویت آرمانی خودمان ارائه میدهیم.
تا به حال فکر کردهاید که میخواهید چه کسی باشید؟ میخواهید با چه هویتی در دنیا شناخته شوید؟
من تحت هر شرایطی یک معلم هستم. این تعریفی است که من از هویت آرمانی خودم تصور میکنم. این را گفتم تا مثالی در ذهن شما هم از منظور من شکل بگیرد.
اما این تعریف از هویت باید بسیار دقیق و جسورانه باشد. باید با تفکر دقیق و عمیق به آن اندیشید. جزئیات آن را به نگارش در آورد.
شاید هویت ما چیزی باشد که برای ما تعریف شده است و مثل برچسب بر ما زده شده باشد، بدون اینکه خودمان در داشتن آن اختیاری داشته باشیم. برچسبهایی چون خجالتی، بی احساس، دکتر آینده، مهندس و …
اما ما با فکر کردن به چیزی که واقعا میخواهیم به آن تبدیل شویم میتوانیم هویت واقعی خود را باز یابیم.
شاید مجبور شویم از پیله بیرون بیاییم و عذاب و درد ترک پیله را به جان بخریم و اینجاست که به پروانه تبدیل میشویم.
تغییر حالمان را بد خواهد کرد. شاید از شدت درد به خود بپیچیم و گریه کنیم. اما در نهایت از دنیای تنگ و تاریک پیله بیرون میآییم.
تغییر را نباید به تعویق انداخت. حرکت به سوی تغییر را حتی وقتی حالمان بد است باید تکرار کنیم. و به امید اینکه روزی حالمان بهتر میشود وبا حال خوب برای رسیدن به هویت اصلی خودمان تلاش میکنیم، نباید از انجام کارهای اصلی که مهمترین کارهای روزانهی ما هستند باز بمانیم.
اگر انجام کار از لحاظ ذهنی برای ما دشوار است، باید آن را به بخشهای بسیار کوچک و ریز تقسیم کنیم. به طوری که دیگر هیچ بهانهای برای انجام این بخش های ریز در ما باقی نماند.