امروز سه شنبه اول آبان ۱۴۰۳ است. در کنار پنجره نشستهام، پرده را کنار میزنم و اولین باران آبان را نظاره میکنم. نظاره کردن شیشهی باران خورده کافی نیست. بوی باران و خاک را کم دارم. پنجره را باز میکنم و هجوم عطر باران را عمیقن نفس میکشم. خانه کمی سرد است اما پناه است در این روزهای سرد.
خستگی هشت ساعت تدریس پی در پی در مدرسه حسابی از تنم به در آمده و فرصت مناسبی است برای شروع کار تولید محتوا.
ویدیوی کوچکی ضبط میکنم و اشتیاقم به نوشتن من را به اینجا میکشاند.
امروز سر کلاسی که دوستداشتنی هست و چگالی خوبیهایش بیشتر است، سهشنبهها را روز قدردانی نامیدم. «سهشنبههای قدردانی» روزی برای تشکر از کسانی که دنیای من را زیباتر میکنند. قدردانی از کسانی که ذهنیتم را تغییر دادهاند و یا قلبم را لمس کردهاند. و کسانی که برای خوب بودن جانانه تلاش میکنند.
و قدردانی را از همین کلاس شروع کردم. از تمام خوبیهایشان و تلاشهایشان برای موفقیت و تاثیرگذاری تشکر کردم. به شدت معتقد هستم که اعضای این کلاس در آینده افراد تاثیرگذاری خواهند بود.
امروز در روتین کتابخوانی متنی در مورد ویکتور فرانکل هم خواندم. داستانی که بارها شنیده بودم اما خواندن این متن من را به داستان حساس تر کرد.
روانشناسی را تصور کنید که سالها بر روی نظریهای در مورد معنا درمانی کار کرده است و قرار است تمام نوشتههایش را که نتیجه سالها تحقیق و بررسی است به کتاب تبدیل کند اما نازیها سر میرسند و او میداند که تا چند روز آینده به اردوگاههای کار اجباری فرستاده خواهد شد.
برای حفظ نتایج کارهایش، به کمک همسرش تمام نوشتهها را روی آستر کتش میدوزد و هنگامی که دستگیر میشود این کت را به تن میکند. اما در آنجا تمام لباسهایش و حتی این کت را از او میگیرند و او تمام نوشتههایش را به همراه تمام اعضای خانواده از دست میدهد.
تمام زندگی او از این پس به بازآفرینی نوشتههایش در شرایط سخت اردوگاه سپری میشود. و کتاب انسان در جستجوی معنا میشود نتیجهی این باز آفرینی.
ویکتور در بخشی از این کتاب میگوید:
همه چیز را میتوانیم از یک انسان بگیریم جز آزادی! آزادی کلمهای است که زندگی را معنادار و هدفمند میکند. زندگی بدون معنا نیست؛ رنج هم جزئی از زندگی است. پس در رنج هم معنایی نهفته است. رنج آدمی بخش انکارناپذیری از زندگی اوست. حتی اگر در قالب سرنوشت و مرگ خود را نشان دهد. زندگی بدون رنج و مرگ کامل نیست. وقتی انسان متوجه میشود که رنج بخش جدایی ناپذیری از سرنوشتش است، ناگزیر آن را به عنوان وظیفهای انفرادی و منحصر به فرد میپذیرد. رنج میتواند باعث موفقیت و پیشرفت بشر شود.
با تکرار این جمله که رنج هم جزئی از زندگی است، با خودم حرف میزنم. یک گفتگوی درونی که رنجها را برایم قابل تحملتر میکند.