تعطیلات زمستانیِ ناخواسته

عصر شنبه بود که با خستگی تمام از کلاس موسیقی برگشتیم و با خبر خوشحال کننده‌ی تعطیلی مدارس روبرو شدیم. بعد از یک روز کاری شلوغ خبر تعطیلی مثل یک لیوان چای داغ با گلاب و نبات بود.

خبر نداشتیم که قرار است این تعطیلات ناخواسته چند روزی به طول انجامد. و دوباره نظم زندگی از هم بپاشد.

درست مثل همان روز که دیگر همه جا تعطیل شد و ماه‌ها به مدرسه نرفتیم. همان سال که ویروس کوچکی آمد و تغییرات بزرگی در زندگی ما ایجاد کرد.

آن روز عصر با پریسا که الان برای خودش خانوم دکتری شده است کلاس داشتم. در آموزشگاهی که ادعا می‌کند سایبان علم است. شاید در برهوت گرم و بی آب و علف آموزش و پرورش چنین ادعایی زیاد هم دور از واقعیت نیست. جایی که سیستم آموزشی حرفی برای گفتن ندارد، بخش خصوصی با تمام نقایصش سایبانی می‌شود برای دانش‌آموزان.

پریسا با وسواس تمام میزها را با الکل ضدعفونی کرد. ماسک زده بودیم و در میان حل مسائل فیزیک داشتیم از نبود اکسیژن خفه می‌شدیم.

شنیده بودم که الکل و ماسک در داروخانه‌ها ناپیدا شده و یا اگر هم پیدا شود خیلی گران است. کلاس پریسا به پایان رسید. اضطرابی که او داشت به من هم منتقل شد. از همه چیز می‌ترسیدم. مامان هم عازم تهران بود. به خاطر سابقه‌ی آسمی که داشت خیلی میترسیدیم. برایش کلی وسایل ضدعفونی پیدا کردم از داروخانه‌ها و وقتی رفت قلبم نیز با او رفت.

به ناگاه گفتند که از فردا همه جا تعطیل است. به ناگاه تدریس‌ها نیمه کاره ماند. امتحانات لغو شدند و تا یک هفته همه در حالت گیج و منگ به سر می‌بردیم.

درست است که دلیل این تعطیلات ناخواسته چیز دیگری است اما یادآور آغاز تعطیلی‌های دوران کرونا بود.

این تعطیلات جدید نه خوشحال‌کننده هستند نه بهت آور. لااقل برای من که خوشحال‌کننده نیستند.

دلم برای کلاسهایم تنگ شده است. می‌توانستم لحظات بیشتری در کنار بچه‌ها باشم. درست است که بچه‌ها با تعطیلی بیشتر حال می‌کنند تا کلاسهای فیزیک ولی خب برای من اینطور نیست. با شروع هر کلاسی مسیری در ذهنم ایجاد می‌شود که با تعطیلی‌های ناخواسته این مسیر مسدود می‌شود و نگران این می‌شوم که قرار است در ادامه با وجود این کمبود وقت چگونه مسیر را به خوبی و خوشی و در امنیت کامل طی نمایم.

در این تعطیلات ناخواسته من به کتابهایم پناه برده‌ام و دستم برای تولید محتوای درسی نیز بازتر شده است. و همه اینها به قدری وسوسه کننده هستند که دلم می‌خواهد همیشه از این تعطیلات ناخواسته پیش آید.

 

به اشتراک بگذارید

5 پاسخ

  1. سلام صبح بخیر
    دنبال گمشده ای هستیم ،خیلی به ما نزدیک است نجواهای عاشقانه اش شنیدنی وتاثیرگذار،،،،
    دقایقی سکوت درتنهایی ،شب طولانی اول دی ماه و
    سحرگاه پیدا شدن دوست ،

  2. خوندن این نوشته ها به حدی برام وسوسه‌انگیز هستن که دوست دارم منم یه وبلاگ داشته باشم😍

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط