عصرهای طاقت‌فرسای جمعه (جملات دفترک ۲)

به سراغ دفترک می‌روم. لیستی از عبارتها و غنیمت‌های شکار شده در خانده‌ها و شنیده‌ها در این دفتر وجود دارند. برخی را انتخاب می‌کنم و حس و حالی که امروز داشتم را به کمک این عبارات توصیف نمودم.

این متن را به عنوان یادداشت روزانه در کانال تلگرامی نقطه آبی هم منتشر کردم.

———————————————————————————————-

نمی‌دانم این چه دردیست که عصرهای جمعه گریبان‌گیر ما می‌شود. مالامال از بدبینی، انجماد و رخوت.

آینه‌ را که نگاه می‌کنی چشمانی می‌بینی از مُهرِ مرگ نشاندار.

ذهنت در رویدادهای گذشته یخ می‌زند.

دلت فریادی می‌خواهد بلند بر فراز کوهی بس مرتفع.
که بتوانی مگوترین رازهای زندگی را به دست باد بسپاری و همچون خاکِ‌نوشُخم آماده‌ی پذیرش بذرهای تازه باشی.

لاشه‌ی خورشید شامگاه جمعه که از نظرها پنهان می‌شود، تمام دلتنگی‌ها به اضطراب آغاز هفته مبدّل می‌شوند و تو می‌مانی با هفت روز پیاپی که تنها پل میان تو و عصر جمعه‌ای دیگر هستند.

باید خودت را از سنگلاخ خاطره‌ها بیرون بکشی و از اقلیم شب سیاه جمعه‌ای دلگیر خود را آماده‌ی دیدن تقلّای بی‌پایان آدم‌ها برای زنده ماندن کنی.
باید برای روزهایی که دارند سر می‌رسند معنایی هر چند ساختگی بیافرینی و میان این دو غروب دلتنگی ،زندگی را بچشی.‌‌

پس پیش به سوی آفرینش معناهای هرچند ساختگی برای زندگی به همراه چند برگ کاغذ و قلمی که تو را برای نوشتن تا آخر شب همراهی کند.

——————————————————————————————

نقطه‌ی آبی کمرنگ کانال تلگرامی من است.

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط