تمرین نوشتن با عبارتهایی از کتاب بهمن فُرسی

پرسشی سق دهانم را می‌خاراند، رهایم نمی‌کند. تقلا می‌کنم پاسخی برایش بیابم، چیزی که بتواند دلم را آرام کند، اما هر چه بیشتر می‌گردم، بیشتر در تاریکی فرو می‌روم.

می‌خواهم به خودم بقبولانم که این تردید بیهوده است، که نیازی به کاویدن نیست. اما سیاهه‌ای از سوال‌های بی‌جواب پیش چشمم صف کشیده‌اند، و من می‌مانم و این عطش پایان‌ناپذیر دانستن.

متنی از کتاب بهمن فرسی می‌خوانم. در این سفر هر آنچه برایم جالب است و‌قند توی دلم آب می‌کند، برمی‌دارم و در گوشه‌ای یادداشت می‌کنم.
و عطش استفاده از ره‌آورد‌ها من را برآن می‌دارد بریزمشان در یک متن.
و حاصل می‌شود چنین متنی که در بالا آمده‌است.

اما ره‌آورد‌های یاد شده اینها هستند:

🌀پرسشی سق دهانم را می‌خاراند
🌀تقلا کردن
🌀بقبولانم
🌀سیاهه

نام کتابی که سفر در آن چنین سوغاتی‌هایی برایم به ارمغان آورده است، من‌ات به دنبال است که توسط نشر بیدگل به چاپ رسیده. در آخرین خرید آنلاین کتاب به دنبال رمانی از بهمن فرسی بودم که پیدایش نکردم. اما دو نمایشنامه و یک کتاب یادداشت‌ها و خاطرات روزانه (همین کتاب) به تورم خورد و خوشحالم از داشتن و خاندشان.

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط