دکتر مکری یه جایی در آخرین فایل صوتی که در کستباکس منتشر کردند، و من امروز دوبار به این فایل گوش دادم، گفتند که آدمها در شرایط بحرانی و سخت خیلی بیشتر از هر موقع دیگری فکر میکنند زندگی معنیدار هست. و افرادی که در کشورهایی با شرایط بحرانی زندگی میکنند، نسبت به افرادی که در کشورهای مرفه و ثروتمند زندگی میکنند احساس معنی و عمیق بودن بیشتری دارند.
و البته ما باید برای این موضوع از مغز بسیار عالی خودمون ممنون باشیم. چون برای مغز ما مهم این هست که به ما خوش بگذره و برای همین در شرایط بحرانی با تراشیدن معنی برای زندگی و اتفاقات پیرامون، سعی میکنه حس خوبی به ما بده.
البته بعدش یه جایی به داستان هارولد کوشنر اشاره میکنند که پسر خودش رو در ۱۴ سالگی از دست میده و بعد از این اتفاق تلخ، بیشتر به معنویات رو میاره و رشد زیاد شخصی و عرفانی رو تجربه میکنه. اما بعد از چند سال در کتاب خودش میگه: درسته که این اتفاق سخت باعث شد بسیار رشد کنم اما اگر پسرم برگردد حاضر هستم تمام آن رشدها را برگردانم.
به زندگی خودمون فکر میکنم به شش-هفت سال اخیر، به اتفاقاتی که افتاده و انگار انواع مشکلات در دور تند بر زندگیمون تحمیل شده. به آرامش خودم قبل از این اتفاقات فکر میکنم. اون روزها تنها دغدغهی من این بود که کل هفته مجبور بودم صبح و عصر و حتی روزهای پنجشنبه و جمعه کار کنم و برم کلاس و روزای زمستون با رزناز لحظهشماری میکردیم که برف بیاد و مدارس تعطیل بشن و من براش ماکارونی بپزم و کنار هم باشیم.
اما بعد تمام این اتفاقات، درسته من خیلی تغییر کردم، خیلی پختهتر و با تجربهتر شدم اما حاضرم تمام این رشدها رو برگردونم، اگه اون روزها و آرامش خاطری که اون موقع داشتم برگردند.
به هر حال مجبوریم برای این زندگی که داریم معنی بسازیم. هر طور که شده. به قول محمدرضا شعبانعلی:
در چنین شرایطی، ما به عنوان کسانی که تقریباً هیچ سهمی از قدرت نداریم و چاههای عمیق نفت و گاز، میان ما و دولتمان فاصله انداختهاند، ناگزیر سر در گریبان خود فرو برده و به زندگی فردی خویش مشغول شدهایم.
سر در گریبان کردن و به کار خود پرداختن، به خودی خود اتفاق بدی نیست. چنانکه بزرگان ما هم در مقاطع مختلفی، چنین راهکاری را برگزیده و بیان کردهاند:
اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد
نهیب حادثه بنیاد ما ز جا ببرد
اگر نه عقل به مستی فرو کشد لنگر
چگونه کشتی از این ورطه بلا ببرد
راستی امروز فهمیدم، داستانگویی یعنی گفتن داستان شخصی خودمون به دیگران تاثیر بسیار زیادی در معنی بخشیدن به زندگیمون داره. وقتی داستان میگیم، دیگران میخونند و اونها هم در داستان ما شریک میشوند بیشتر میتوانیم شرایط بحرانی را تحمل کنیم. این چند روز که بچهها پیام میدند و میگن با قطعی اینترنت، یکی از سرگرمیهاشون اومدن به اینجا و خوندن نوشتههای اینجا هست، بیشتر برای نوشتن و داستان گفتن ترغیب میشم.
درسته که به کانال تلگرامی دسترسی نداریم ولی دلیل نمیشه که یکی از موزیکهایی که دوست جدیدم کیانا فرستاده رو با شما شریک نشم.