- امروز چهارشنبه هست. بولت ژورنالم رو دیشب نگاه کردم ویک نفس عمیق کشیدم. چون خونه ی مربوط به امروز رنگی نبود و این یعنی امروز قرار نبود برم مدرسه. در کل انگار امروز هیچ مدرسهای برنامه امتحانی نداره و رزناز هم امتحان نخواهد داشت. و این یعنی خیلی خوبه که میتونم تو خونه بمونم. البته باشگاه هم میخوام برم ولی درد تمام اعضای بدنم بهم میگه که امروز استراحت کنم و ورزش سبکی توی خونه انجام بدم.
- چندتا پیام کوچک باید میدادم که سر صبح نوشتم و ارسال کردم و ذهنم از بابت اونها راحت شد. چون چند روزی که سخت مشغول نوشتن سؤال برای امتحان یا نوشتن مطالب کتابم بودم نمیتونستم به گوشی جواب بدم و این باعث شده بود یک عده کلی زنگ بزنند یا پیام بدن و من بعدتر متوجه شدم.
- یک وبینار از دوستم مریم صابری گوش دادم و ایده جالبی برای اضافه کردن مطلبی به کتابم به ذهنم خطور کرد. و یک ایمیل برای این دوست قدیمی دانشگاهی ارسال کردم.
- نوشتن کتاب خیلی سخت هست. بیش از چیزی که تصورش رو میکردم نیاز به کار کردن و متمرکز بودن دارد. چیزهایی که از کتاب بیش یادگیری یاد گرفتم رد نوشتن کتاب کمکم میکنند. به نوعی نوشتن این کتاب پروژه بیش یادگیری من محسوب میشود.
- در بین کارهایی که پشت میزم انجام میدم و مجبورم که با تمرکز انجامشون بدم، یک هو دلم میخواهد پاشم برم خونه رو تمیز کنم، گرد گیری کنم، غذا بپزم و به خونه حس زندگی ببخشم. اما باید متمرکز باشم و حباب این تفکرات رو بترکونم.
- کمی از کتاب رو جلو بردم ولی احساس میکنم گیر کردم و دیگه نمیتونم جلو برم. وسوسه شدم گوشیم رو چک کنم. در یک پیج اقتصادی که توسط پوریا بختیاری اداره میشه به نکات جالب اقتصادی برخوردم که به این ترتیب بودند:
- چندتوصیه برای خرید بهتر (میری خرید جیبهات رو سفت بچسب)
- وقتی قرار هست یک محصول مثل شامپو بخری، سایز بزرگ گولت نزنه،همون سایزی رو بخر که قصد داشتی بخری و بهش نیاز داری.
- عمده خرید نکن. مطالعه نشون داده که آئمهایی که دستمال توالت رو عمده میخرن در سال پول بیشتری برای خرید دستمال خرج میکنند. چون خیالشون راحته توی خونه دستمال هست و راحت تر مصرفش میکنند. همیشه قیمت کمتر، هزینه شما رو کم نمیکنه.
- بعضی فروشگاهها از بوی ادویه و چربی سوخته برای فروش محصولات پروتئینی استفاده میکنند. کالاهای ارزان مثل آدامس را جلوی صف انتظار قرار میدهند. ازتون سؤال میکنند که فلان چیز رو نمیخواهید؟ تخفیف خورده ها! شما هم میتوانید از سقلمه استفاده کنید. اگر هر کالایی که بر میدارید، قیمتش رو توی ماشین حساب گوشی جمع بزنید، در نهایت پول کمتری خرج میکنید.
- فروشنده ها از روش لنگر اندازی استفاده میکنند. فرض کنید هدفون میخواهید در این روش فروشنده در ابتدا یک هدفون گران به شما نشان میدهد مثلا به قیمت ۲۰ میلیون. حالا یک هدفون با قیمت ۵ میلیون به نظر شما ارزان می آید. برای جلویگری از به دام افتادن در این روش، از اول مشخص کنید بودجه خرید شما برای هدفون ۳ تومن هست و بیشتر از این برای هدفون هزینه نکنید.
- اگر تخفیف گرفته اید یا کالا را ارزانتر از انتظار خریده اید، پولی که برایتان مانده سود محسوب نمیشود. پول بادآورده نیست. پول خودتان است که برایش زحمت کشیده اید. با این پول خرج های الکی و اضافه نکنید.
- یک کالای ده میلیون تومانی را یک جای دیگر با قیمت ۹ میلیون و پانصد هزار تومن میدهند. فکر نکنید که این پانصد تومان فقط پنج درصد ارزانتر هست و مهم نیست. این مبلغ هنوز ۵۰۰ هزار تومن هست و ارزشمند هست. حاضر بودید یک کالای ۵۰ تومنی را ۵۵۰ تومن بخرید؟
- آدم ها همون روز که ماشین خریدند، راحت تر برای خرید لاستیک، روکش صندلی و ضبط پول میدن و با خودشون میگویند دارم ۹۰۰ میلیون تومن پول ماشین میدهم حالا ۲۰ تومن هم بدهم ضبط را بگیرم. در این مواقع باید صبر کرد. یک ماه دیگر ببینید حاضر هستید برای یک ضبط ۲۰ میلیونی هزینه کنید؟ یا خرج های مهم تری دارید؟ اگر آن موقع هنوز معقول بود میتوانید کالای مورد نظر را بخرید.
- امروز روز مادر بود. من اصلا از روزهای مناسبتی خوشم نمیاد. حتی بدم هم میاد. در حدی که تو این روزها استرس و فشار و عدم آرامش زیادی رو متحمل میشم. به دیدار مامان رفتیم. مامان مریض هست همچنان و من از درون میشکنم وقتی مامان رو بی حال و مریض میبینم. بغضی که الان راه گلوم رو بسته قصد شکستن داره و این برام خفه کننده هست.
- تصمیم گرفتم یک آدم بسیار معمولی باشم که قرار نیست موفقیت چشمگیری کسب کند. مگر عادی بودن چه مشکل دارد؟
- این روزها هرجا مطلبی میبینم انگار یک جورهایی به مطالب کتابی که در حال نوشتنش هستم شباهت دارند و یا چیزهایی هستند که دلم میخواهد در کتابم باشند. در چنین مواقعی از اشتیاق لبریز میشوم.