تنها مصداقی که از رونویسی داشتم، نوشتن مشق در دوران ابتدایی بود. در صفحات آغازین دفتر، این رونویسی با اشتیاق فراوان انجام میگرفت. آن روزها ما مشقهایمان را با مداد مشکی مینوشتیم و با مداد قرمز خوشرنگی آن را مزین میکردیم. گاهی نوک مداد قرمز خوشرنگمان که اگر خوش شانس بودیم و پول تو جیبی بیشتری میگرفتیم میتوانستیم از نوع سوسمارنشانش را تهیه کنیم، به نوک زبان خود میزدیم تا رنگ قرمز آن بر روی کاغذ بیشتر به چشم برسد. هرکسی به سلیقه خود از مداد قرمز برای زیباتر کردن مشقهایش بهره میبرد. مثلا یکی تمام نقطهها را به رنگ قرمز مینوشت و دیگری خطوط تیره بین کلمات را. به هر حال بعد از مدتی نوشتن مشق دیگر به کار خسته کنندهای تبدیل میشد. من که دانشآموز شیطان و سربه هوایی بودم، عموما چند خط از میان خطوط درس میدزدیدم و متن را کامل نمینوشتم و حتی یکباری هم سر این موضوع پیش معلم شرمنده گشتم و نمره کمی در روخوانی درس که مجبور بودیم از دفتر مشق بخوانیم، گرفتم.
بعدتر این رونویسی ها کمرنگ تر شدند و متاسفانه از زندگی ما رفت بر بستند و رفتند. به تازگی به توصیه استاد شروع به نوشتن از روی متنهای مختلف کردهام و چقدر این کار برایم لذت بخش تر شده است. دیگری سطری را جا نمیاندازم و دیگر با رنگ قرمز نوشته ها را تزیین نمیکنم. اما جمله به جمله درنگ میکنم و نوشتهها را مجدد میخوانم. به نویسنده فکر میکنم و به اینکه چگونه این کلمات و جملات را این چنین زیبا در کنار هم چیده و متنی به این زیبایی پدید آورده است.
در رونویسی هایم سعی میکنم از متون نویسندگان و شاعران فارسی استفاده کنم. مثلا در دفتر رونویسیام
صفحاتی وجود دارد از اشعار حافظ و سعدی و مشیری و بخش هایی از داستانهای فارسی که در قفسه کتابهایم جستجو میکنم و صفحهای میگشایم و شروع میکنم به نوشتن.
دوست دارم آنقدر این موضوع را تمرین کنم که جملات بهتر و زیباتری هنگام نوشتن بیافرینم.
حال که رونویسی های امروز را ورق میزدم باز چشمم خورد به این بیت از حافظ:
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین کاین اشارت زجهان گذران ما را بس.