ساخت برند داستان بخش ۱

کتاب جدیدی در دستم است و از شواهد پیداست که کتاب جذاب و گیرایی هست.

کتابساخت برند داستانینوشته‌ی دونالد میلر، به شما نقشه‌ای را ارائه می‌دهد که با استفاده از آن می‌توانید پیام برند و محصولخود را به مشتریان به‌طرز قابل‌توجهی بهینه و شفاف کنید.

این نقشه شامل هفت مرحله داستان سرایی موفق است که به شما کمک می‌کند تا مشتریان بالقوه شما به جای شرکتتان قهرمان شوند.

این مراحل عبارتند از:

  1. شخصیت: قهرمان داستان که تمام قصه حول محور او اتفاق می‌افتد.
  2. مسئله: مشکلی که قهرمان باید با آن دست و پنجه نرم کند و راه حلی برای آن پیدا کند.
  3. راهنما: فردی که در اوج ناامیدی برای قهرمان ظاهر می‌شود و به او کمک می‌کند تا مسیرش را پیدا کند.
  4. برنامه: راه حلی که قهرمان به دنبالش بوده است.
  5. دعوت به عمل: قدم‌ها و کارهایی که قهرمان باید در طول مسیر انجام دهد.
  6. شکست: چاله‌هایی که در مسیر وجود دارند و قهرمان باید برای پرهیز از شکست از آن‌ها حذر کند.
  7. موفقیت: کنار زدن تمام موانع و سرانجام رسیدن به آنچه از ابتدا هدف قهرمان بود.

 

امروز ۱۲ فروردین ۱۴۰۳ نکات دیگری از کتاب ساخت برند داستانی یاد گرفتم که خلاصه‌ای از جملاتی که به نظر خودم جالب بودند رو اینجا می‌نویسم. 

  • مشتری قهرمان داستان شما است نه برند شما.

 

  • قرار دادن مشتری در جایگاه قهرمان داستان، نه تنها عادت خوبی است، بلکه کاری سودمند است.

 

  • هنگامی که مشتریان را بشناسیم، باید از خود بپرسیم که آنها چه چیز مرتبط با برند ما را می‌خواهند. عامل تشکیل دهنده‌ی همه داستان‌ها این است که قهرمان چه چیزی می‌خواهد.

 

  • اگر آنچه که مشتریانمان میخواهد را شناسایی نکنیم، او هرگز احساس نمی‌کند که به داستانی که می‌گوییم دعوت شده است.

 

  • شرکت‌ها می‌خواهند راهکارهایی برای مشکلات بیرونی بفروشند، ولی مشتریان راهکارهای مشکلات درونی را می‌خرند.

 

  • در داستان قهرمانان با مشکلات درونی، بیرونی و فلسفی روبرو هستند. ما سه سطح از مشکلاتی که مشتریانمان تجربه می‌کنند را بررسی می‌کنیم و پیام‌هایی برای حل مشکلات آنها ارائه می‌دهیم.

 

مشتریان در پی قهرمانی دیگر نیستند، آنها چشم به راه راهنما هستند. 

  • این اتفاقی نیست که تقریبا در تمام فیلم‌ها، راهنما ظاهر می‌شود. همه انسانها کم و بیش به دنبال یک یا چند راهنما هستند تا برای پیروزی به آنها کمک کند.

 

برندی که خود را در جایگاه قهرمان قرار می‌دهد، نادانسته با مشتریانش به رقابت می‌پردازد.

  • هنگامی که برندی از راه میرسد و خود را در جایگاه قهرمان قرار میدهد، مشتریانش از آن فاصله می‌گیرند.
  • مشتری را به عمل فرا بخوانید: شخصیت‌های داستان خود به خود اقدام نمیکنند. آنها باید به چالش کشیده شوند. 
  • تا زمانی که مشتریان خود را به عمل فرا نخوانیم، آنها فقط ما را نگاه می‌کنند. ولی هنگامی که آنها را به عمل فرا بخوانیم (راه درست) دل می‌بندند.

 

  • در داستان اگر چیزی در خطر نباشد، داستانی وجود ندارد. به زبان ساده، باید به مردم نشان دهیم که معامله نکردن با ما چقدر هزینه دارد.

 

  • هرگز چنان خیال نکنید که مردم می‌دانند که برندتان می‌تواند زندگیشان را دگرگون کند. به آنها بگوئید.

 

  • ما باید به مشتریانمان بگوئیم اگر محصولات و خدمات ما را بخرند زندگیشان چقدر می‌تواند عالی شود.

 

  • همه می‌خواهند به جایی برسند. اگر به مردم نگوئیم که آن‌ها را به کجا می‌رسانیم به برند دیگری دل می‌بندند.

 

  • پیام‌های ساده و شفاف که به مشتری مربوط باشند، فروش را در پی دارند.

 

  • همه انسان‌ها به زبان داستان سخن گفته‌اند.
  • چرا داستان نمایشنامه نویسان آماتور خسته کننده است؟

چون آنها دیدگاهی در مورد فرایند داشته‌اند ولی هرگز به خود زحمت نداده‌اند که قوانین واقعی را یاد بگیرند.

 

ممکن است رقیبتان از شما با استعدادتر باشد. ولی اگر نگذارید، هرگز بهتر و بیشتر از شما کار نمیکنند. این چیزی است که کنترل می‌کنید.

 

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط