میگویند روزی مریدی سراغ سقراط رفت و از او خواست که رمز موفقیت را برایش بازگو کند. سقراط دست او را گرفت و مستقیم برد کنار آب و سر طرف را گرفت و برد زیر آب و وقتی آن مرد به دست و پا زدن و تقلا کردن افتاد سرش را بیرون آورد و به او گفت این است راز موفقیت!
تا زمانی که مثل همین لحظه برای یک جرعه هوا چنین دست و پا نزنی نمیتوانی به موفقیت چشمگیری دست پیدا کنی.
نمیدانم آن مرد جوان چرا وقتی سرش را از آب بیرون آورد یک کشیده آبدار بر صورت سقراط ننواخت اما تمثیل برایم واقعن جالب است و خوب میتوانم آن را تصویر سازی کنم.
درست در لحظاتی که مثل هوا نیازمند انجام کاری هستم آنچنان خوب برایش تلاش میکنم که خودم نیز ا عملکردم تعجب میکنم.
و زمانی که اوضاع روبراه هست و من در خوشی و آرامش غوطه ورم آنچنان عالم بی عملی میشوم که در آن گند میزنم به حال خوب و خوش خودم.
اما در روزهایی که پرمشغله هستم، نظم و انضباط بیشتری دارم و به خوبی از عهدهی خیلی کارها بر میآیم.
امروز جلسه دیگری از کارگاه روش تدریس فیزیک یازدهم برگزار خواهد شد و من باید بعد از صبحانه مقدمات این کلاس را انجام دهم.
اشتیاق زیادی برای برگزاری این کلاس دارم و دوست دارم برای انجام این کار بهترین خودم را ارئه کنم.
برای فروش کتاب کار دهم هم باید تلاش بشتری انجام دهم و از امروز برای آن باید تولید محتوای مستمر انجامم دهم.
راستی کتاب زیر ذره بین که با آقای مصلایی داریم روش کار میکنیم هم در حال تمام شدن است و اگر همت کنم میتوانم فردا فصل سوم را هم تکمیل کنم و برای استاد ارسال کنم.
یادم باشد این موارد را در پست دستاوردهای سال ۱۴۰۳ بنویسم و در انتهای سال که آن پست را منتشر میکنم مشخص خواهد شد چند مرده حلاج بودهام.