قلعهات را محکم بساز
اگر ما برای خود تصمیم نگیریم دیگران برای ما تصمیم میگیرند و اگر ما خومان را کنترل نکنیم یگران ما را کنترل میکنند و اگر ما خودمان را مدیریت نکنیم دیگران ما را مدیریت میکنند و به تبع آن زمان ما را مدیریت میکنند. مدیریت زمان بدون اعمال مدیریت صحیح روی وجوه و ابعاد دیگر زندگی ناممکن است امکان ندارد در حالی که احساسات ما توسط دیگران مدیریت میشود بتونیم زمانمان را خودمان مدیریت کنیم. امکانندارد در حالی که افکار ما تحت کنترل دیگران است بتوانیم زمان خود را تحت مدیریت خود در بیاوریم. مدیریت زمان در حالی که احساسات ما توسط دیگران کنترل میشود ناممکن است. مدیریت زمان در حالی که افکارمون تحت تاثیر دیگران است محال است. ما میزانی قادر به مدیریت زمان خود هستیم که قادر به مدیریت خودمان و افکار واحساساتمان هستیم. تا به اینجا فکر کنم از اهمیت موارد اساسی و مهمی که زیر بنای
حذف کردن اضافات
میکلآنژ مجسمهساز معروف معتقد بود کارش چیزی جز حذف کردن بخشهای اضافی از یک تکه سنگ نبوده و با این کار به پیکری زیبایی که در دل سنگ پنهان بوده دست مییافته است. ما نیز در زندگی و برنامهریزی کاری شبیه به میکل آنژ باید انجام دهیم. یعنی باید چیزهای اضافی را از متن کار خود حذف کنیم تا اصل آن چیزی که باید و مورد نیاز است باقی بماند. هر چقدر فرایند حذف اضافات با دقت و جدیت بیشتری صورت بگیرد، نتیجه بسیار خوب و چشمگیری خواهد داشت. البته این حذف کردن باید بر اساس یک نقشه ذهنی انجام شود. و هرچقدر این نقشه تمیزتر و شفاف تر باشد کار ما نیز تمیزتر و اثربخش تر خواهد بود. قرار نیست که از همان ابتدا جزئیات هدف خود را در ذهن داشته باشیم اما بدون داشتن کلیات یک هدف، آغاز کردن بی معنی و بیهوده است. یک مجسمهساز وقتی قطعه
تعریف مدیریت زمان
مدیریت زمان مجموعهای از داناییها و تواناییها است که به ما کمک میکند تا از زمانی که در اختیار داریم بهرهی بیشتر و بهتری ببریم. شاید در نگاه اول این تعریف ساده و بدیهی باشد. اما باید در مورد این تعریف بیشتر صحبت کنیم تا نکات و ظرافتهای موجود در آن را بیشتر ببینیم. مدیریت زمان فقط صرفا مجموعه ای از دانستهها نیست. اینکه تکنیک های اولویت بندی و برنامه ریزی و زمانبندی و گزارش نویسی را بلد باشیم به ما کمک نمیکند تا به هدفمون که بهرهبرداری بیشتر و بهتر از زمان است برسیم. مدیریت ززمان علاوه بر اینکه ماهیتی از جنس آگاهی و دانش دارد، ماهیتی از جنس مهارت هم دارد و داشتن چنین مهارتی چندین پیامد هم دارد. آگاهی بدون اقدام منجر به نتیجه نمیشود و تا شروع به اقدام نکنیم مهارت ما نیز افزایش نمی یابد مثل یک نقاش که با دانستن دانش و تئوری
درباره اهمیت زمان
وقتی قرار است در باره مدیریت زمان صحبت کنیم، لازم است تا درک درستی از زمان و ارزش آن داشته باشیم. به عبارت دیگر برای داشتن عملکرد درستی در مورد زمان، باید ذهنیت درستی نسبت به زمان داشته باشیم. این ذهنیت پیش نیاز اساسی و بسیار مهم مدیریت محسوب میشود. اطراف ما پر از مدیرانی است که میخواهند اموری را مدیریت کنند که تصور درستی از آن امور ندارند و به همین دلیل تصمیمات و اقدامات آنها بیشتر از آنکه سبب رسیدن به نتایج دلخواه شود باعث ایجاد مشکلات و معضلات بیشتر میشود. کسی میتواند پول خود را به خوبی مدیریت کند که ذهنیت درستی نسبت به پول داشته باشد. کسی میتواند ازدواج و رابطهای که در آن هست را به درستی مدیریت کند که ذهنیت درستی نسبت به ازدواج و رابطه عاطفی داشته باشد. و کسی میتواند زمان خودش را به درستی مدیریت کند که ذهنیت درستی نسبت به
چگونه به راحتی حال خود را بد کنیم؟
این روزها بیشتر به این موضوع فکر میکنم که چطور میشود ناگهان حالم از این رو به آن رو میشود. چرا ناگهان احساس میکنم که در میان صحرایی بی انتها تنها و رها شده قرار گرفتهام و نمیدانم به کدام سمت بروم که از دست این اضطراب و تنهایی رها شوم. نتیجه این است که خیلی بیش از حد راجع به آیندهی هر چیزی خیالپردازی های حساب نشده میکنم. مثلا وقتی کاری را شروع میکنم به این فکر میکنم که حتما در نهایت آن کار به بهترین شکل ممکن و کاملا بدون نقص انجام خواهد شد. یا وقتی با کسی آشنا میشوم فکر میکنم که این شخص دیگر با بقیه آدمها فرق دارد و میتوان در کنارش رشد کرد. یا وقتی سرمایه گذاری انجام میدهم به این فکر میکنم که حتما در بالاترین میزان سود حاصل خواهد شد… اما نمیشود که نمیشود! شاید اگر این ذهنیت خود را تغییر دهم
روزی در نیمهی بهمن ما
امروز ماه سرد بهمن به نیمه رسید. وقتی ماه به نیمه میرسد یعنی دیگر چیزی به پایانش نمانده است. نمیدانم قضیه از چه قرار است اما نیمه دوم هر ماه انگار کوتاه تر از نیمه اول آن است. این روزها بیشتر از هرچیزی نیاز به کسب درآمد پایدار را آرزو میکنم به طوری که احساسات و احوال خوب و بدم تابع افزایش یا کاهش قیمت طلا نباشد. به طوری که وقتی خوابم نیز درآمدی داشته باشم که بتوانم با آن برای رسیدن به اهدافم تلاش کنم. امروز باز جلسه تراپی داشتم اما امان از جلسات تراپی که در خانه انجام میشود. مگر میشود به راحتی با تراپیست حرف زد؟ تراپی باید در یک اتاق خلوت و در بسته انجام شود که هرچه در درون داری را بیرون بریزی و مطمئن باشی به جز خودت و تراپیستت دیگر کسی حرفها و برون ریزیهایت را نمیشنود. بار دیگر باید سرمای بیرون را
جمعهای دیگر…
دیروز نتوانستم اینجا بنویسم. حتی در دفترم هم چیز زیادی ننوشتم. فقط چند جملهای نوشتم که عصبانیتم را روی کاغذ خالی کرده باشم. وقتی قرار است مهمانی بروم آن هم مهمانیهای زنانهی خانوادگی از یک روز قبلتر حالم بد میشود. نمیتوانم شرایط را تحمل کنم ولی حیف که مجبور هستم گاهی در این جمعها حضور پیدا کنم. کل فضای مهمانی از اول تا آخر برایم بیمعنی و بیمفهوم به نظر میرسد. مخصوصا اگر قرار باشد حرکات موزونی هم اجرا شود. وای نگویم که چقدر زیاد برایم حال به هم زن است. در میان آنهمه شلوغی انگار که کل دنیا بر سرم آوار شده باشد هوس یک جلد کتاب میکنم که بردارم و بخوانم. اما مگر میشود بین آنهمه خانوم که دنبال بهانهای برای صحبت کردن در مورد آدمها هستند دست به چنین کاری زد؟ فقط باید خودخوری کنم و آن ساعتهای بیهوده را تحمل کنم. تازه قباحت ماجرا از این
قدرت بیان مهمترین ویژگی یک انسان
امروز روز خوبی بود. تا به الان که اینگونه بوده است. ساعت ۶ صبح:وقتی بی هوا بیدار شدم و ساعت را نگاه کردم پنج و نیم بود. با خودم فکر کردم که چه خوب، میتوانم بازهم چند صفحهای کتاب بخوانم تا زمان مدرسه رفتن فرا برسد. اما انرژی کم باعث شد کمی در جایم با چشمانی بسته اما ذهنی پر از فکر کارهای امروز، بمانم. وقتی که واقعا از رختخواب کنده شدم ساعت شش شده بود. احساس کردم به شدت نیاز به حرکات ورزشی دارم. شروع کردم به حرکات آرام و کششی که مربی آموزش داده بود. به تدریج حس خیلی خوبی به سراغم آمد. بدنم بیدار شد و برای شروع یک روز خوب آمادهتر شدم. کیفم را خالی کردم و تبلت و سیم و کتابهای اضافی را بیرون گذاشتم چون امروز قرار بود با بچهها به بازدید برویم و میدانستم که در پیادهروی کیف سنگین میتواند اذیتم کند. چند
و اشتیاق نوشتن…
امروز از آن روزهاست که امیدم بالا هست. انگار که قدرت مضاعفی پیدا کردهام برای تحمل هرنوع مشکل و چالش و سختی. برخلاف روزهای گذشته که کلافه بودم از دست مشکلات روزگار، امروز اما امیدوارم. به آینده و به خودم. احساس میکنم اشتیاقی در درونم در حال جوشش است وقدرتی به من میدهد که میتوانم کارهای مهمی انجام دهم و ایدههای جدیدی را تولید کنم. فکر که میکنم، جملات مثبت و پر از مهری که امروز و دیروز دریافت کردهام در این احساس خوب بیتاثیر نبودهاند. وقتی جلد کتابم را در تلگرام استوری کردم، چند نفری به من تبریک گفتند و برایم آرزوی موفقیت کردهاند. یکی از این افراد استاد راهنمای دوره کارشناسی ارشد، دکتر کیوان محمود اقدمی، بود. از دیدن تصویر و اسم ایشان بیش از اندازه خوشحال شدم و احساس خوب بسیار زیادی در رگهایم تزریق شد. یاد آن روزهای سخت نوشتن پایاننامه افتادم که با چه مصیبتی
آشفتگی ذهنی
آدمهای سمی را باید تا حد ممکن از زندگی دور کرد. حتی فکرشان و خاطراتشان را هرچه زودتر پاک کرد و نفسی راحت از سر آزادی برآورد.
جدیدترین مطالب من:
- ادبیات واقعی نامهها هستند| ورود کتاب شب یک شب دو به زندگی من
- نوشتن تنها کار مهمی که به اختیار خود انجام میدهیم
- نگاهی شخصی به کتاب سمفونی مردگان
- در آغوش کتابها هدفی برای سال جدید
- تمرین نوشتن با عبارتهایی از کتاب بهمن فُرسی
- میهمانی رو به پایان است
- واحد پولمان زمان است
- نوشتن و یافتن خود
- عصرهای طاقتفرسای جمعه (جملات دفترک ۲)
- یوزپلنگانی که با من دویدهاند
- نفسهای آخر سال
- تعطیلات زمستانیِ ناخواسته
- هفتهنگار
- نامههای محمدرضا شعبانعلی برای کلاس فیزیک
- سهشنبههای قدردانی
- کدام ترسناکتر است؛فراموشی یا فراموش شدن؟
- دربارهی لذت نوشتن در کانال تلگرام
- سهشنبههای قدر دانی
- صدای بلند رفتار|نکاتی در باب اتیکت
- الزامی برای نوشتن در مورد اتیکت
بخشهای سایت من:
- پادکست نامه (۱۲)
- تئوری انتخاب (۱)
- توسعه فردی (۳۸)
- فیلمها (۱)
- کارآفرینی (۸)
- کتابهایی که میخوانم (۴۲)
- مجموعه ها (۸)
- مهارتهای مهم (۳)
- نظم شخصی (۵)
- نوشتههای من (۳۱۳)
- هدف گذاری و مدیریت زمان (۲۵)
- هفتهنگار (۱)
آرشیو ماهانه
- فروردین ۱۴۰۴ (۴)
- بهمن ۱۴۰۳ (۶)
- دی ۱۴۰۳ (۱)
- آذر ۱۴۰۳ (۶)
- آبان ۱۴۰۳ (۲۰)
- مهر ۱۴۰۳ (۱۱)
- شهریور ۱۴۰۳ (۱۲)
- مرداد ۱۴۰۳ (۳۰)
- تیر ۱۴۰۳ (۲۵)
- خرداد ۱۴۰۳ (۲۱)
- اردیبهشت ۱۴۰۳ (۲۴)
- فروردین ۱۴۰۳ (۳۰)