نقطه اشتراک علاقه و تخصص و بازار

در مورد انتخاب هدف و تعیین کردن مسیر و به خصوص مسیر شغلی و انتخاب آن با علاقه در این نوشته بیشتر توضیح میدهیم.

اگر ما فقط به علاقه و چیزی که در آن تخصص داریم توجه کنیم آن کار برای ما تبدیل به تفریح و سرگرمی میشود. یعنی اگر بازار را در نظر گرفته نباشیم درآمدی از آن کار حاصل نخواهد شد.

اگر تخصص و بازار را در نظر بگیریم دچار ملال میشویم.

از هم پوشانی علاقه و تخصص و بازار بدست می آید.

لزوما در هر حوزه ای که علاقه داریم تخصص نداریم. ما علاقه ها داریم و ممکن است در تمام بخش های علاقه خود تخصص نداریم.

در گذشته یک نفر میتوانست خیلی چیزها بداند مثلا منجم و فیزیکدان و سیاستمدار و نویسنده و شاعر و … میبود. اما اکنون چنین نیست. شما حتی در تخصص خود هم بر تمام جنبه های آن مسلط نیستید.

چون زمان و انرژی ما محدود است ممکن نیست در تمام علایق خود به تخصص برسیم.

هر آنچه ما به آن علاقه داریم یا د رآن تخصص داریم لزوما بازار ندارد.

ممکن است در شهر دیگری بازار داشته باشد و این مساله کجا خودش را نشان میدهد؟

فرض کنیم حوزه ای که شما به آن علاقه داریم به شما ماهیانه ۲۰ میلیون حقوق میدهد ولی شغلی دیگر که به آن علاقه ندارید اما به شما ماهی ۳۰ میلیون حقوق میدهد. در اینجا شما به خاطر اختلاف ۵ میلیون نمیروید سراغ کاری که دوست ندارید. امااگر این شغل که دوستش ندارید ماهی ۱۰۰ میلیون به شما حقوق بدهد، اینبار باید در تصمیم خود تجدید نظر کنید. اینجا باید منطقی باشید.

شما اگر شغلی با درآمد بالا دارید که به آن علاقه دارید میتوانید با درآمد خود به علایق خود بپردازید.

بهتر است ما در منطقه همپوشانی علاقه و تخصص و بازار باشیم اما در شرایط دیگر بهترین حالت این است که با همپوشانی بازار و تخصص به درآمد برسیم. یعنی اگر در دوراهی یا سه راهی بین اینها ماندید حداقل راهی را انتخاب کنید که به شما پول و درآمد بدهد.

همیشه روی موضوع علاقه بیش از حد تاکید و تمرکز شده و همیشه ما با مثالهایی روبرو میشویم که افراد دنبال علاقه خود رفتند و موفق شدند اما هزاران نفر دیگری که با رفتن به دنبال علایق خود شکست خورده اند را از ما پنهان میکنند.

این باعث میشود ما خیالات باطلی در مورد انتخاب مسیر شغلی خود داشته باشیم.

پول در زندگی ما بسیار مهم است و اگر پول و درآمد داشته باشید خیلی از مشکلات خود را میتوانید حل کنید.

پول مادیات تا یک جایی در ظرف زندگی ما جا می‌گیرند. و مابقی آن در زندگی ته‌نشین میشود و ما نمی‌توانیم از آنها زندگی کنیم.

از یک جایی به بعد به جای اینکه با پول خودمان کالا بخریم باید تجربه بخریم.

مثلا به جای اینکه یک خانه اضافی بخریم به جای آن بروم سفر کنم و تجربه کنم.

در سنین جوانی در میان دو شغلی که به آن علاقه داریم ولی پول ندارد، و شغلی که به آن علاقه نداریم ولی پول دارد مورد دوم را باید انتخاب کنیم.

اگر به حوزه‌ای  علاقه دارم و در آن تخصص هم دارم میتوانم بازار را در آن حوزه بسازم. برای این باید به قدری مهارت کسب کنیم که چنین بازاری را بسازیم.

دیر رسیدن به جایی که میخواهم

بهتر از زود رسیدن به جایی هست که نمیخواهم.

 

 

 

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط