شهریور نامه -روز سوم
امروز که روز سوم شهریور است و چند روزی از اقامت من در این وبلاگ میگذرد به این فکر میکنم که در چند هزار روز آینده قرار هست چه مطالبی در این وبلاگ بنویسم و اصلا آیا ایده ای برای نوشتن مستمر خواهم داشت یا نه! قبلا در سایت متمم مقاله ای در مورد ایده هایی برای به روز نگه داشتن وبلاگ خوانده بودم، دوباره به سراغ آن(+) مقاله میروم و اطلاعات خود را به روز میکنم و انگیزه ام برای نوشتن افزایش می یابد. یکی از ایده ها نوشتن خلاصه و یا معرفی کتابهایی هست که خوانده ایم! بلافاصله یاد کتاب «بیش یادگیری» که سال گذشته همین روزها خواندنش را شروع کرده بودم میافتم. از میان ردیف کتابهایی که از نشر میلکان خریده ام پیدایش میکنم و ورق میزنم. باز حس خوبی بهم دست میدهد. همان موقع که کتاب را خوانده ام زیر جملات مهم خط کشیده ام و
شهریور نامه -روز دوم
امروز روز دوم شهریور است. احساس سرماخوردگی خفیفی دارم و احساس ضعفی از دیروز بدنم را در بر گرفته است. امروز کلاس آنلاینی دارم اما به دلیل عدم داشتن توانایی لازم برای برنامه ریزی یک کلاس هم برای همان تایم هماهنگ کرده ام که این باعث میشود کلاس آنلاین امروز را از دست بدهم. هر چند کلاس ضبط میشود و چند روز بعد در سایت قرار میگیرد، اما میدانید که تنبلی در این مواقع همیشه برنده است و خیلی کم پیش می آید آدم به دنبال جلسات ضبط شده از یک کلاس برود. این کلاسی که ثبت نام کرده ام، کلاس فن بیان و سخنرانی هست. خیلی دوست دارم بتوانم سخنور خوبی باشم. اما چند روز پیش مطلبی در جایی خواندم که نظرم را نسبت به چنین کلاسهایی عوض کرد. نه اینکه دلسرد شده باشم از روند کلاس، نه خیلی هم انگیزه گرفته ام اما آن جمله باعث شده تا
شهریور نامه-روز اول
امروز روز اول شهریور است و من بعد از چند روز کاری بسیار شلوغ امروز قبل از ظهر در آرامش نسبی هستم و استرس رفتن به سر کلاسها رو ندارم. یک کار مهم داشتم که باید انجام میدادم و الان که انجامش دادم حس خوبی دارم. همین تیک خوردن کارهای عقب افتاده از هزاران جلسه روان درمانی برای من بهتر کار میکند. وقتی که یک کار در نهایت انجام میشود و آن گوشه از ذهنم که با فکر و خیال آن اشغال شده بود، آزاد میگردد حس تازگی و سبکی به من دست میدهد و از خوشحالی میخواهم بال دربیاورم. دیروز آخرین روز مرداد بود و من قرار بود نوشته ای اینجا بنویسم که نشد! چند صحنه از دیروز در خاطرم مانده که دوست دارم اینجا هم ثبت شوند: صحنه اول: سر کلاس حرف از دهه های مختلف و ویژگی های آنها شد، بحث به دهه شصتی ها که من
یادگیری به شرط اعتماد به خود!
الآن که ساعت ۱۸ روز دوشنبه هست و تازه شروع کردم به نوشتن سعی میکنم از اتفاقاتی که در طول روز افتاده استفاده کنم برای نوشتن و از آنجا که تقریباً تا این ساعت ۹۰ درصد زمانم از لحظه بیدار شدن تا الآن رو سر کلاس بودم حتماً نوشته نیز مربوط به اتفاقات کلاس یا چیزهایی خواهد بود که سر کلاس به ذهنم خطور کردهاند. با وجود اینکه تصمیم داشتم امسال کلاس خصوصی تکنفره نداشته باشم (چون از لحاظ وقت و هزینه به نفع من نیست) دوتا کلاس خصوصی دارم با دو تا دختر نازنین! چرا؟ چون من هنوز در آستانه چهلسالگی قدرت نه گفتن پیدا نکردهام و هنوز نمیتوانم به صراحت نه بگویم. به هر حال در هردو کلاس امروز متوجه شدم که خیلی سعی میکنم دانش آموزانم را تشویق کنم که مسئولیت حل سؤال را از ابتدا تا انتها خودشان بر دوش بکشند و من فقط نظاره گر
دوری از وسواس های ذهنی
به کارهای گذشته ام که فکر میکنم با مجموعه ای از کارهای نیمه تمام روبرو میشوم. کارهایی که با اشتیاق شروع کرده و در نهایت نیمه کاره رها کرده ام. و آن کارها به هر دلیلی که رها شده باشند میشوند دغدغه جدی ذهن ناآرام من و بازدهی من را به شدت کاهش میدهند. به عنوان معلمی که گاهی به دانش آموزانم مشاوره میدهم و راجع به عملگرا بودن و با برنامه بودن به آنها توصیه هایی میکنم، این نیمه کاره بودن به شدت عذابم میدهد و گاهی من را از شروع کارهای جدید منع میکند. مثلا وقتی دوره آموزشی خاصی نظر من را به خودش جلب میکند، یاد آن چند قسمت از دوره قبلی که تهیه کردم می افتم و منصرف میشوم و اینگونه درهای آموزش و یادگیری را بر روی خودم میبندم. چند بار راه کارهای مختلفی رو بکار بستم تا از این اتفاق و حس بد ناشی
و من در این خانه کوچک دوباره متولد شدم
این اولین نوشته من بر دیوار خانه کوچک خودم هست. یک خانه که تمام و کمال متعلق به من هست و میراث ارزشمند دیجیتال من خواهد بود که از من به جا خواهد ماند. این جا را دوست میدارم زیرا برای اینکه بتوانم در این خانه حرفی برای گفتن داشته باشم باید در مسیر رشد قدم بردارم و بیشتر بخوانم و بیشتر گوش دهم و بیشتر ببینم و از همه مهمتر باید بیشتر بیاندیشم🌿
جدیدترین مطالب من:
- خوابیدن، خیانت به شب است
- رود عزیزم برای تو مینویسم
- اگر نه عقل به مستی فرو کشد لنگر
- شش روزی که به اندازهی هزار سال کش آمد
- آخرین ساعات چهل سالگی
- فقط کلید خانهام را بر میدارم
- دلم برای این خانه تنگ است
- ادبیات واقعی نامهها هستند| ورود کتاب شب یک شب دو به زندگی من
- نوشتن تنها کار مهمی که به اختیار خود انجام میدهیم
- نگاهی شخصی به کتاب سمفونی مردگان
- در آغوش کتابها هدفی برای سال جدید
- تمرین نوشتن با عبارتهایی از کتاب بهمن فُرسی
- میهمانی رو به پایان است
- واحد پولمان زمان است
- نوشتن و یافتن خود
- عصرهای طاقتفرسای جمعه (جملات دفترک ۲)
- یوزپلنگانی که با من دویدهاند
- نفسهای آخر سال
- تعطیلات زمستانیِ ناخواسته
- هفتهنگار
بخشهای سایت من:
- پادکست نامه (۱۲)
- تئوری انتخاب (۱)
- توسعه فردی (۳۸)
- فیلمها (۱)
- کارآفرینی (۸)
- کتابهایی که میخوانم (۴۲)
- مجموعه ها (۸)
- مهارتهای مهم (۳)
- نظم شخصی (۵)
- نوشتههای من (۳۲۰)
- هدف گذاری و مدیریت زمان (۲۵)
- هفتهنگار (۱)
آرشیو ماهانه
- تیر ۱۴۰۴ (۲)
- خرداد ۱۴۰۴ (۵)
- فروردین ۱۴۰۴ (۴)
- بهمن ۱۴۰۳ (۶)
- دی ۱۴۰۳ (۱)
- آذر ۱۴۰۳ (۶)
- آبان ۱۴۰۳ (۲۰)
- مهر ۱۴۰۳ (۱۱)
- شهریور ۱۴۰۳ (۱۲)
- مرداد ۱۴۰۳ (۳۰)
- تیر ۱۴۰۳ (۲۵)
- خرداد ۱۴۰۳ (۲۱)