گاهی فکر میکنیم که انجام چند کار همزمان میتواند بازدهی ما را افزایش دهد و وسوسه میشویم که چند کار را باهم انجام دهیم.
برای من تقریبا همیشه این فکر به فاجعه انجامیده است. مثلا وقتی که موقع رانندگی به سمت کلاسم در اول صبح به فکر عکاسی از طلوع آفتاب افتادم و ناگهان خودم را در آن سمت جاده در حال پرت شدن به بخش خاکی جاده یافتم(چون دارید ابن نوشته رو میخونید پس من هم زنده هستم)
یا وقتی که میخواستم مربای توت فرنگی بپزم و در کنارش به پاک کردن لوبیا سبز هم اقدام کردم و بعد از تمام شدن کارم روی لوبیا سبز ها متوجه شدم به جای مربای توت فرنگی نوع خاصی از پولکی سیاه رنگ با طعم توت فرنگی را باید از ته قابلمه به زور جدا کنم!!
اصلا همین چند دقیقه پیش که باز شیطان گولم زده بود و روی صفحه ی لب تاب چندین و چند برنامه را اجرا کرده بودم و میخواستم به طور همزمان روی آنها کار کنم و حتی مابین آن کارها بیایم و در وبلاگ عزیزم هم مطلبی را منتشر نمایم، یک لحظه به خو دم آمدم و متوجه شدم چند دقیقه ای هست که به صفحه لب تاب خیره شده ام و اصلا نمیدانم که دارم چه کاری انجام میدهم.
و خوشبختانه توانستم تصمیم صحیح را بگیرم و بلافاصله دکمه ی بستن تمام صفحات را یکی پس از دیگری فشار دادم و الان فقط یک پنجره برای نوشتن این مطلب روبروی من هست.