چند سالی هست که با دانش آموزان گریزان ار مدرسه کلاس دارم. همانهایی که اگر در مدرسه دانش آموز خودم بودند حتما سر کلاسها حاضر نمیشدند و باعث رنجش خاطر من میگشتند!
اما الان در به در دنبال کلاسهای من هستند! به اندازهای که دیگر من وقت نمیکنم برای همه آنها کلاس برگزار کنم. واقعا عجیب هست!
با اینکه در مدارس برخورد نامناسبی با دانش آموزان میشود و گاهی به جز اتلاف وقت چیزی عاید دانش آموزان در مدرسه نمیشود، اما عدم حضور آنها سر کلاسهای خودم باعث میشود به طرز عجیبی ناراحت شوم.
بالاخره من هم مانند سایر انسانها به احساس تایید شدن نیاز دارم و وقتی دانش آموزی سر کلاسم حاضر نمیشود احساس بی عرضگی و عدم توانایی در تدریس بر کل احساسهای دیگرم چیره میشود.
و به همین دلیل اصلا به تدریس در پایه دوازدهم در مدرسه چندان علاقه ای ندارم.
یادم هست در آن سالهای اول تدریس که عده ی زیادی از دانش آموزان بسیار قوی خودم که نیامدن به مدرسه را انتخاب کرده بودند و در کلاس اساتید دیگری شرکت میکردند، چقدر از لحاظ روحی دچار شکست و آشفتگی شده بودم و چقدر این موضوع بر احوال درونی من تاثیر گذاشته بود.
به قدری که هر روز میخواستم بمیرم و حتی یکبار با قصد و ارادهی خودم نزدیک بود دیگر این دنیا را برای بقیه بگذارم و بروم!
حالا بعد از چند سال آن احساس بد کمرنگ شده است اما هنوز بی رنگ نیست و ناراحتی ناشی از عدم محبوبیت بین دانش آموزان کنکوری در مدرسه به شدت برایم آزار دهنده است.
منطقی که فکر میکنم متوجه میشوم، از همان اول میتوانستم جلوی این احساسات منفی را بگیرم. مثلا با زیادی جدی نگرفتن خودم!
در دورن جوانی و خامی من خودم را انسان بسیار بزرگ و فرهیخته ای میپنداشتم که به طرز عجیبی خوب تدریس میکند و همه باید از کلاسهایم لذت ببرند و با اشتیاق سر کلاسهایم حاضر شوند.
البته حضور در اتاق پژواک تعریف ها و قوت قلب های دانش آموزان و اولیا در همان روزهای بی تجربگی باعث میشد بیشتر به خود بنازم و بعد با دیدن اولین آثار غیر مطلوب بودن، خودم را ببازم.
غلبه بر این احساسات را هیج کجا به من یاد نداده بودند. در مدرسه واقعا خیلی چیزها به من یاد نداده اند و البته این روزها که سر سفره درد و دل دانش آموزان فراری از مدرسه مینشینم متوجه میشوم به این جوان تر ها نه تنها چیزهای مفید نمی آموزند بلکه کاری میکنند به کل از مدرسه دلزده شوند و هر لحظه به فکر فرار از مدرسه باشند.
نمونه بارزش دختر خودم که هنوز کلی راه تا کنکور دارد. اما با یک رفتار غیر دوستانه معلم یا معاون یا مدیر روزها از هم می پاشد و خیلی طول میکشد تا دوباره به حالت عادی برگردد.