داشتم مقدمات نوشتن در وبلاگ و بعد خوابیدن را میچیدم. گوشی کنار دستم بود. نوتیفیکیشن گوشی کنجکاوم کرد. چون از طرف کستباکس بود. انگشتم را روی نوتیف نگه داشتم و اسم رواق را دیدم. با کنجکاوی و اشتیاق فراوان رفتم سراغ کستباکس و بعد رواق و دو اپیزود تازه را دیدم.
صدای فرزین رنجبر به خودی خود لذت بخش و دوستداشتنی هست. ساعتها با این صدا کتاب درمان شوپنهاور و وقتی نیچه گریست را بارها و بارها گوش دادهام.
اما اینبار این صدای دلنشین با غزلیات حافظ در هم آمیخته و حتما میتوانید تصور کنید که چه معجون خاص و منحصر به فردی حاصل شده است.
کلاسهای ادبیات در دوران مدرسه و به خصوص دبیرستان، لذت بخشترین بخش مدرسه برای من محسوب میشدند.
وقتی معلم شعرها را معنی میکرد و پرده از اسرار درون آنها برمیداشت و من وقتی تازه میفهمیدم که در پس آن ظاهر رنگین و ریتمدار شعر چه معنایی نهفته شده است، کیف میکردم.
بعد از مدرسه دیگر این فرصت برایم کم پیش آمد. بهتر است بگویم که به جز دو یا سه واحد در دانشگاه که به درس ادبیات مربوط میشد دیگر پیش نیامد که کسی را داشته باشم که شعر را بخواند و برایم از معنی و مفهوم شعر حرف بزند.
برای همین این بخش از برنامه پادکست رواق را عاشقانه دوست میدارم.
انگار که قرار است آن گودال عمیق وجودم را که از شعر و ادبیات و معنی و مفهوم تهی گشته است، پر نماید.
دفتری را که همین دیروز خریده بودم با اشتیاق به غزلیات حافظ اختصاص دادم. از تفسیر اولین غزل بسیار لذت بردم شدم. بیصبرانه منتظر غزلیات بعدی هستم.
کاش این تعطیلات تمام نشود. کاش کارها با آن حجم بیشرمانه خود بر زمانهای من که میتوانم صرف کارهای قشنگی مثل حافظ خوانی کنم، هجوم نیاورند.