جلسهای پربار!
پ.ن: این سلام بالای نوشته و این عبارت را سر جلسهای که تا پاسی از شب طول کشید نوشتم.
برای قدم گذاشتن در راه نیاز به همراه داشتم. اما این همراهی نیاز به کلی هزینه دارد. هزینه هایی که برای من در حال حاضر کمر شکن است و نمیتوانم از عهده آنها بر بیایم.
وقتی از میزان هزینه های احتمالی اطلاع پیدا کردم تنم لرزید و البته اشتیاق و نیازم برای کسب درآمد بیشتر، دو چندان شد.
دلم میخواهد این نوشته از حس و حال بدی که در آن شب داشتم اینجا بماند و بعدتر که کسب و کارم معروف شد و در ایران درخشید، برگردم و ببینم که چقدر دنیا برایم تغییر کرده است.
چقدر آن هزینه ها برایم ناچیز هستند دیگر و چقدر به خاطر دردهایی که متحمل شدم، رشد خوبی را تجربه کرده ام.
آخ که چقدر عطش آن روز را دارم که برندی که خلق کرده ام ارزش آفرین و پرآوازه شود.