شهریور نامه-روز هشتم

داشتم صفحه دوستانم رو تکمیل میکردم تا بازهم سایتهای مهمی که خیلی بیشتر به آنها سر میزنم را به شما معرفی کنم. از دیدن کارهای جالب و بی نقص دوستانم لذت بردم ولی بازهم داشتم دچار کمالگرایی میشدم!(از آن نوع که باعث اهمال کاری میشود.) یعنی با دیدن کارها و نوشته های جذاب دوستانم از نوشته های خودم در این وبلاگ ناامید میشدم! دست و دلم داشت سرد میشد و احساس میکردم کاری که دارم انجام میدهم بیهوده و پر از نقص و ایراد هست. میخواستم در لبتاب رو محکم بکوبم روش و امروز مطلبی اینجا منتشر نکنم.

اما خوشبختانه بر این حس منفی غلبه کردم و روی دکمه ی «افزودن نوشته» کلیک کردم و از اینکه الان دارم مینویسم خوشحالم. با هر کلمه ای که تایپ میکنم مغزم راحت تر و آرومتر میشه و ترس و ابهام بیشتر ازش دور میشه.

برای نوشتن انگار فقط شروع کردن کافی هست و وقتی شروع میکنی مغز به خوبی همراهیت میکند. حالا شاید مابین نوشتن، مغز به بیراهه برود و مطالب الکی و بی معنی هم در نوشته ظاهر شوند اما همین مسیر پر از خطایی که مغز حین نوشتن طی میکند جذاب هست.

به نظر من نوشتن بهترین کلاس تفکر و اندیشه ورزی،

بهترین جلسه روان درمانی

و بهترین روش برای شناخت خود و دنیای اطراف هست. 

 

با نوشتن، هرچند بیهوده و بی معنی به خودمان اجازه میدهیم افکار به هم ریخته و نامنظم ذهنمان را سازماندهی کنیم. و اینگونه جا برای افکار مهمتر باز شود.

اینکه در مورد چه چیزی مینویسیم مهم نیست فقط نوشتن در قدم اول مهم هست و همین که بیهوده نویسی را ساعت ها و روزها ادامه دهیم باعث میشود به تدریج برای نوشته های بهتر و اصولی تر هم مهارت کسب کنیم.

مگر تمام اندیشمندان و نویسندگان از بدو تولد این موهبت را با خود به همراه داشته اند. مطمئن هستم که اینگونه نبوده و برای دست یافتن به قلمی تاثیرگذار و مورد پسند سالها رنج و زحمت بیهوده نویسی را به دوش کشیده اند.

راستش را بخواهید این تمرین نوشتن مستمر با داشتن وبلاگ بسیار شیرین تر میشود. کاش میتوانستم سر کلاسهایم به جای اینکه انواع مسائل فیزیک را به دانش آموزانم یاد بدهم، راجع مزایای نوشتن و وبلاگ داشتن و انتشار نوشته ها توضیح میدادم.

هر چند تا حد توان این کار را سر کلاسها انجام میدهم اما مگر نگرانی در مورد وقت و کنکور و نمره اجازه میدهد؟

خیلی وقت ها به معلم ادبیات غبطه میخورم. معلم ادبیات بودن خیلی جذاب و شیرین هست حتما. اینکه با واژه ها کار میکند و شعر و داستان میبافد و در میان اسطوره ها کلاس را اداره میکند واقعا لذت بخش تر از این است که سر کلاس سرعت حرکت اتومبیلی را که درحال دور زدن میدانی هست بدست آوری آخرش هم با دیدن چهره ی مبهم دانش آموز که معلوم نیست به چه فکر میکند از رسالت خود ناامید شوی!

خیلی دوست داشتم معلم ادبیات میشدم و سلام و خداحافظی کلاس را با شعری زیبا مزین میکردم.  با خواندن نوشته های دانش آموزان سر ذوق می آمدم و آنها را به نوشتن بیشتر تشویق میکردم.

اما همه اینها بهانه های ذهن من هست. با نوشتن میتوانم حتی فیزیک را هم زیباتر و لذت بخش تر کنم. به نظرم نوشتن همیشه و در همه حال ممکن هست به شرط آنکه کوتاه نیاییم و راجع به هر موضوعی که دوست داریم شروع کنیم به نوشتن.

تولید محتوا آن هم از نوع نوشتاری بسیار تاثیرگذار هست. لااقل روی شخصی که این کار را انجام میدهد تاثیرات مثبت فراوانی دارد. وقتی تصمیم میگیری اندیشه ها و افکار خودت را به دنیا عرضه کنی، چیزی باارزش در درونت متولد میشود و به تدریج شکل میگیرد.

نوشتن در همه حال دوری از انفعال و دلزدگی هست. وقتی در اوج ناراحتی و ناامنی و بحران مینویسی یعنی نخواسته ای دست روی دست بگذاری و تسلیم اوضاع شوی و این باعث آفرینش ارزش بالا در زندگیت میشود.

اگر زندگی نامه  افراد خاص دنیا را بخوانیم متوجه میشویم بیشتر آنها مهمترین کار طول عمر خود را در بحرانی ترین بخش زندگی خود انجام داده اند.

اینها را گفتم تا به خودم یادآور شوم در هر شرایطی استمرار خود را برای نوشتن در اینجا از دست ندهم و هر زمان که تنبلی و اهمال کاری به سراغم آمد این مطلب را بخوانم و دوباره برای نوشتن انگیزه داشته باشم.

 

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط