هفتهنگار
امروز باز از آن چهارشنبههای دلخواهِ دوستداشتنی هست که وقتی هم برایم ایجاد شد تا بیایم و به اینجا سر بزنم. برای مرور هفتهای که گذشت از همین جا شروع میکنم و به عقب برمیگردم تا حافظهام یاری کند و بتوانم وقایع را مرور کنم. همین یک ساعت پیش بود که وسط کلی آدم که در حال رقص و پایکوبی بودند داشتم شادی میکردم. این روزها به خاطر مامان و رز تمایلم برای شرکت در مهمانیها و جمع انسانها بیشتر شدهاست. آنها چه گناهی دارند که من دنیای درون را بیشتر از دنیای بیرون دوست میدارم. باید به فکر آنها هم باشم. سمیه هم بود با سودا، دو تا از انسانهایی که عمیقن دوستشان میدارم. خاص و ناب و صاف. پر از زیبایی. پر از مهر و سرشار از لطافت. بیتا را دیدم با اشتیاق آمد کنارم تا بگوید که به هدفش رسیدهاست. در رشتهی گرافیک عکاسی قبول شده است.
نامههای محمدرضا شعبانعلی برای کلاس فیزیک
دومین جزوهی کلاس یازدهم هم آماده شد. قرار است فصل جدیدی از کتاب را آغاز کنیم و من در ماه گذشته به طور پیوسته در حال انتخاب و گلچین کردن مثالهای مناسب برای جزوهی این فصل بودم. مثالها و تمرینهایی که انتخاب میکردم را با وسواس زیادی از فیلتر اینکه آیا برای آزمون نهایی میتواند مفید باشد یا نه رد میکردم و در صورت کسب امتیاز خوب در جزوه جای میدادم. در انتخاب فونت هم که کار خاصی نباید انجام میدادم. فونت سازمانی خودم را استفاده کردم. جلد و حاشیه صفحات هم قبلن توسط طراح آماده شدهبودند. با این وجود نظم و ترتیب بخشیدن به مطالب جزوه برای اینکه برای دانشآموزان امسالم مناسب باشد، زمان زیادی از من گرفت. اما مهمترین کارم برای تکمیل جزوه، قرار دادن متنی مناسب در ابتدای جزوه بود. درست مانند جزوهی قبل با وسواس تمام، به دنبال متنی گیرا گشتم و در آخر به نامهی
سهشنبههای قدردانی
امروز از برنه براون تشکر میکنم. به خاطر کتاب خوبش. بهخاطر کتاب شجاعت در برهوتش. بهخاطر اینکه تنها کسی بود که این گونه برایم از شجاعت گفت.
کدام ترسناکتر است؛فراموشی یا فراموش شدن؟
داشتم در میان کانالهای مورد علاقهام گشت میزدم، که تیتری نظرم را جلب کرد. زیر عکسی نوشته شده بود: بهترین عکس تاریخ. عکس دانلود شد. دروازهبانی بود در میان مه غلیظ، در حالت آماده و نگاهی رو به جلو. دروازهبانی که ۹ دقیقه بعد از سوت پایان بازی هنوز متوجه نشدهبود که بازی تمام شده است و در تمام آن مدت با تمام دقت خود مراقب بوده تا کسی به دروازهاش حمله نکند. هم تیمیهایش او را فراموش کرده بودند. حتی یک نفر نبوده که او را به یاد داشتهباشد. او فراموش شده بود. دیگر وجود نداشت. او با مردگان پوسیدهی تاریخ هیچ تفاوتی نداشت. نمیدانم بعد از آن روز این دروازهبان چه حس و حالی داشتهاست. اما دیدن این عکس به قدری برایم سنگین بود که به شدت حالم را دگرگون کرد. ترس از فراموش شدن در حالی که هنوز زنده هستم و نفس میکشم چون آواری بر سرم
دربارهی لذت نوشتن در کانال تلگرام
چند روزی هست که نوشتن در کانال تلگرامی را شروع کردهام. باید بگویم که عیشش فراوان است و تجربهای هست ناب. این که کانالی داشته باشی که بتوانی در آن یادداشتهای کوتاه خود را منتشر کنی بسیار خوشآیند است. کانال من، یعنی کانال نقطهی آبی کمرنگ کلبهی گرمی شده است برای خودش. به راحتی میتوانم عکسهایم، جملاتم و یادداشتهایم را در آن با همراهانم به اشتراک بگذارم. به راحتی میتوانم سخن بگویم و جملاتم را نه فقط در قالب نوشتار بلکه در قالب صدا و تصویر، در میراث دیجیتال خود رها کنم. خوشحالم که شاهین کلانتری عزیز چنین چالشی را پیش رویمان گذاشته است. او استاد با ارزش کردن داشتههایمان است. شاهین در کانال خود ۱۰ معیار برای سنجش کانال یک نویسنده لیست کردهاست به قرار زیر؛ که اگر شما نیز علاقهمند به داشتن کانالی برای خودتان هستید میتوانید این نکات را در بهروزرسانی کانال خود به کار بگیرید:
سهشنبههای قدر دانی
هاروکی موراکامی عزیز؛ سلام. امروز کتاب جنگل نروژی را برداشتم تا دوباره بخوانمش. یادم افتاد دفعهی قبل که این کتاب را میخواندم چقدر غرق و دلباختهی قلمت شده بودم. خواستم ازت تشکر کنم. به خاطر کتاب جنگل نروژی و کافکا در کرانهات. بهخاطر سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش و به خاطر اثری که بر روح و روانم باقی گذاشتهای. راستش را بخواهی وقتی داشتم جنگل نروژی را میخواندم و هنوز کرونا نیامده بود و من هر روز با یک کوله پشتی از خانه خارج میشدم و شب به خانه برمیگشتم، احساسات چندان عمیقی در خودم احساس نمیکردم. آدم خالی و پوچی بودم انگار. بیتوجه به عطر قهوه و موسیقی و مستی شراب و یا ریزهکاریهای دیگر زندگی، روز و شب را سر میکردم. اما جنگل نروژی من را در خود غرق ساخت و وقتی از آن بیرون آمدم دیگر من به انسان دیگری مبدل شده بودم. تغییر محسوسی که نوشتهها
صدای بلند رفتار|نکاتی در باب اتیکت
در نوشتهی قبل مقدمهای در مورد اتیکت و این که چرا و توسط چه کسانی باید رعایت شود، صحبت کردیم. در این نوشته میخواهم به خودم یادآور شوم، اصل اساسی ترویج اتیکت، رعایت نکات آن و عمل کردن است. بیان طوطیوارِ تعدادی جمله و کلمه نمیتواند تاثیر عمیقی بر اطرافیانم بگذارد. در ذهنم مرور میکنم رفتار افرادی که هر روز ممکن است با آنها دقایقی را سپری کنم و تصویر رفتار برخی از آنها پررنگتر از سایرین در ذهنم مرور میشوند. دو روز از هفته با همکار بسیار دلنشینی در مدرسه همراه هستم که میتوانم ایشان را نماد رعایت اتیکت معرفی کنم. همکار بسیار محترمی که سالها قبل استاد خودم نیز بودند و در هر دو نقش من از ایشان نکات بسیاری آموختهام. میخواهم لیستی از نکات برجستهی رفتار ایشان را در این نوشته به عنوان اصولی که بهتر میدانم خودم هم همیشه رعایت کنم، ثبت نمایم. در دفتر
الزامی برای نوشتن در مورد اتیکت
بار سوم یا چهارمی بود که وقتی پشت به کلاس داشتم سوالی را بر روی تخته حل میکردم، صدای خمیازهای عجیب و غریب از میان کلاس به گوش رسید. خجالت کشیدم که برگردم و ببینم چه کسی در حال انجام این خمیازهی بلند هست. در همان حال، پشت به کلاس، از بچهها خواهش کردم اتیکتهای رفتاری را بیشتر رعایت کنند. احساس کردم چیزی در این مورد نمیدانند. یا دستکم در مورد واژهی اتیکت اطلاعاتی ندارند. به آنها قول دادم نوشتهای در این مورد بنویسم و برایشان ارسال کنم. در این نوشته میخواهم کمی در این مورد صحبت کنم. همهی ما دانسته یا نادانسته، اصول و قواعدی را در رفتار با دیگران و در شرایط مختلف، رعایت میکنیم. برخی از این اصول نه یک قانون ثبت شده، بلکه قانونی نانوشته و رایج است که بر اساس فرهنگ خانوادگی و محیطی میآموزیم و به کار میبریم. مانند نحوهی پوشش، سخن گفتن، راه
سهشنبههای قدردانی
امروز بنابر قراری که گذاشتیم از یک نفر بهخاطرِ تاثیر مثبتی که بر کار و زندگیمون گذاشته قدردانی میکنیم. من امروز از فرزان رنجبر تشکر میکنم. قدردانی از صدا و لحن دوستداشتنی و اثرگذارش در پادکست رواق، بهخاطر اسپینآف ۱و۲ کتاب درمان شوپنهاور و وقتی نیچه گریست
تولد نقطهی آبی کمرنگ
شاید تاثیرگذارترین نوشتهی علمی که مردم عادی بیشتر از سایر نوشتههای علمی آن را خواندهاند، متنی نوشته شده توسط کارل ساگان در مورد نقطهی آبی کمرنگ، میباشد. دوباره به این نقطه نگاه کنید. همین جاست. خانه اینجاست. ما اینجاییم. تمام کسانی که دوستشان دارید٬ تمام کسانی که می شناسید٬ تمام کسانی که تابحال چیزی در موردشان شنیده اید٬ تمام کسانی که وجود داشته اند٬ زندگی شان را در اینجا سپری کرده اند. برآیند تمام خوشی ها و رنج های ما در همین نقطه جمع شده است. هزاران مذهب٬ ایدئولوژی و دکترین اقتصادی که آفرینندگانشان از صحت آنها کاملا مطمئن بوده اند٬ تمامی شکارچیان و صیادان٬ تمامی قهرمانان و بزدلان٬ تمامی آفرینندگان و ویران کنندگان تمدن٬ تمامی پادشاهان و رعایا٬ تمامی زوج های جوان عاشق٬ تمامی پدران و مادران٬ کودکان امیدوار٬ مخترعان و مکتشفان٬ تمامی معلمان اخلاق٬ تمامی سیاستمداران فاسد٬ تمامی «ابرستاره ها»٬ تمامی رهبران کبیر٬ تمامی قدیسان و گناهکاران در
جدیدترین مطالب من:
- بعد از چند ماه دوری از وبلاگنویسی
- خوابیدن، خیانت به شب است
- رود عزیزم برای تو مینویسم
- اگر نه عقل به مستی فرو کشد لنگر
- شش روزی که به اندازهی هزار سال کش آمد
- آخرین ساعات چهل سالگی
- فقط کلید خانهام را بر میدارم
- دلم برای این خانه تنگ است
- ادبیات واقعی نامهها هستند| ورود کتاب شب یک شب دو به زندگی من
- نوشتن تنها کار مهمی که به اختیار خود انجام میدهیم
- نگاهی شخصی به کتاب سمفونی مردگان
- در آغوش کتابها هدفی برای سال جدید
- تمرین نوشتن با عبارتهایی از کتاب بهمن فُرسی
- میهمانی رو به پایان است
- واحد پولمان زمان است
- نوشتن و یافتن خود
- عصرهای طاقتفرسای جمعه (جملات دفترک ۲)
- یوزپلنگانی که با من دویدهاند
- نفسهای آخر سال
- تعطیلات زمستانیِ ناخواسته
بخشهای سایت من:
- پادکست نامه (۱۲)
- تئوری انتخاب (۱)
- توسعه فردی (۳۸)
- فیلمها (۱)
- کارآفرینی (۸)
- کتابهایی که میخوانم (۴۲)
- مجموعه ها (۸)
- مهارتهای مهم (۳)
- نظم شخصی (۵)
- نوشتههای من (۳۲۱)
- هدف گذاری و مدیریت زمان (۲۵)
- هفتهنگار (۱)
آرشیو ماهانه
- مهر ۱۴۰۴ (۱)
- تیر ۱۴۰۴ (۲)
- خرداد ۱۴۰۴ (۵)
- فروردین ۱۴۰۴ (۴)
- بهمن ۱۴۰۳ (۶)
- دی ۱۴۰۳ (۱)
- آذر ۱۴۰۳ (۶)
- آبان ۱۴۰۳ (۲۰)
- مهر ۱۴۰۳ (۱۱)
- شهریور ۱۴۰۳ (۱۲)
- مرداد ۱۴۰۳ (۳۰)
- تیر ۱۴۰۳ (۲۵)